اسحاق بن عمار نقل می کند:
من در کوفه ثروتمند شده بودم و از این رو از برادران دینى بسیار نزد من مى آمدند و چون ترسیدم در میان مردم شرمنده شوم به غلام خود دستور دادم هرگاه یکى از برادران دینى آمد و مرا خواست بگو ایشان اینجا نیست .
در همان سال به مکه رفتم. خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدم و سلام کردم حضرت با سنگینى و گرفته خاطر، جواب سلام مرا دادند.
عرض کردم :فدایت شوم؛ چرا از من روى گردانید و به من کم لطف هستید؟
فرمودند: به خاطر این که تو روش خود را نسبت به مؤمنان تغییر داده ای.
عرض کردم: فدایت گردم؛ از این که زیاد مشهور شوم، ترسیدم و چنین کارى کردم. خدا مى داند به آنها شدیدا علاقمندم .
حضرت فرمودند: اى اسحاق؛ از زیادى مراجعه مؤمنان هرگز ناراحت نباش! زیرا هرگاه دو نفر مؤمن با یکدیگر ملاقات کرده و دست بدهند، خداوند یکصد رحمت در میان دو انگشتانشان قرار مى دهد که نود و نه رحمت از آن مخصوص کسى است که برادر دینى خود را بیشتر دوست مى دارد و هر کدام نسبت به رفیقش بیشتر محبت کند او بیشتر مورد توجه الهى قرار مى گیرد و هرگاه براى رضاى خدا همدیگر را به آغوش گیرند رحمت خداوند آنان را مى پوشاند و به آنان گفته مى شود: شما آمرزیده شدید و هرگاه بخواهند صحبت کنند، فرشتگان به یکدیگر گویند از این دو نفر دور شویم شاید راز دلى دارند و خداوند نمى خواهد از راز دل آنها باخبر شویم .
موفق باشید ...