رهگذر راه نور

در قرآن مجید خداوند بار ها گفته است که اگر متقی و پر هیزکار شوید در های برکت از آسمان و زمین به روی شما گشوده خواهد شد.

رهگذر راه نور

در قرآن مجید خداوند بار ها گفته است که اگر متقی و پر هیزکار شوید در های برکت از آسمان و زمین به روی شما گشوده خواهد شد.

مظلومان را در یابیم ... قیامت دروغ نیست ، حقیقتی که مومنان آن را رد نمی کنند ...

برای زائرانی که راهی مسجد کوفه می شوند، مزار میثم تمار یک نقطه شروع است؛ نقطه ای که باید برداشتن گام های نخستین را برای رسیدن به محل ضربت خوردن مولای متقیان(ع) از آن آغاز کرد؛  

 اگر چه برخی مورخان درباره قومیت و نژاد میثم بن یحیی مباحثی مطرح کرده اند، اما آنچه در زندگانی او به چشم می آید، قومیت و نژاد نیست بلکه معرفت و محبت عمیق او نسبت به مولای متقیان، امام علی(ع) است؛ عشقی که او را مشتاقانه به فوز شهادت نائل و نامش را برای همیشه جاودانه کرد.


 ابن حجر عسقلانی می نویسد که او غلام زنی از بنی اسد بود. امام علی(ع) پس از مشاهده استعداد درونی وی، او را خریدند و آزاد کردند؛ از آن پس، میثم به یکی از اصحاب نزدیک امام(ع) تبدیل شد.


 او محرم اسرار امام علی(ع) بود و آن قدر درک وسیعی از معارف داشت که امام(ع) شخصاً به دیدارش می رفتند و او را از شربت گوارای دانش و معرفت خویش سیراب می کردند. 


امام(ع) در این دیدارها برای او اسراری را بازگو می کردند که هر کسی تاب شنیدنش را نداشت؛ اسراری که گاهی از آینده و حتی سرانجام خود او خبر می داد: «تو بعد از من دستگیر می شوی و به دار آویخته خواهی شد. 


روز سوم از بینی تو خون خواهد آمد و محاسنت از آن خون خضاب خواهد شد. تو بر در خانه عمرو بن حریث، جزو آن ده نفری خواهی بود که به دار آویخته می شوند. چوبه دار تو از همه آن ها کوتاه تر است.» 


و بعد امام(ع) درختی را به او نشان دادند که در آینده، دار میثم خواهد بود. دل میثم تنها مخزن اسرار آینده نبود، او علوم دینی را نیز به خوبی از امام علی(ع) فرا گرفت و در تفسیر قرآن به چنان موقعیتی رسید که مفسران بزرگی چون عبدا... بن عباس، از دانش او در این حوزه بهره می بردند. 


میثم پس از شهادت امام(ع) هیچ گاه لب از ذکر مناقب محبوب خویش فرو نبست و کلام قاطعش همواره بهترین منبع برای بازشناسی شخصیت عظیم مولای متقیان(ع) بود؛ موضوعی که اصلاً به مذاق دستگاه جبار اموی خوش نمی آمد.


 سال پایانی حیات او با آغاز سلطنت یزید همزمان شد. سالی که سختی و مصیبت آن با شهادت مظلومانه امام حسین(ع) در کربلا، به اوج خود رسید. میثم را پیش از ورود امام حسین(ع) به کربلا به سبب تبلیغ مشی و مرام امام علی(ع) به زندان انداختند. 


او هم بند مختار ثقفی شد تا برای او از آینده و توفیق وی در به هلاکت رساندن قاتلان امام حسین(ع) بگوید. چند روز بعد، عبیدا... بن زیاد، او را میان سبّ امام علی(ع) و مرگ مخیر کرد؛ اختیاری که نتیجه اش از قبل معلوم بود.


 ابن زیاد دستور داد میثم را بر همان نخلی که امام علی(ع) برای او وصف کرده بودند، بر دار کشند و او با لبخندی ماجرای فرموده امام محبوب خویش را بیان کرد. 


ابن زیاد تصمیم گرفت بر خلاف پیش گویی امام(ع) رفتار کند. به دستور او، میثم را بر دار آویختند تا آرام آرام جان دهد، اما او از همان فراز دار فریاد زد: «ای مردم! بیایید تا از علی(ع) برایتان بگویم؟» و دار را به منبری تبدیل کرد که نتیجه اش رسوایی دستگاه سفاک اموی بود.


 ابن زیاد خشمگین از خروش میثم، به عمرو بن حریث دستور داد تا زبان او را ببرد و سرانجام همان شد که امام علی(ع) فرموده بودند.


موفق باشید ... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد