رهگذر راه نور

در قرآن مجید خداوند بار ها گفته است که اگر متقی و پر هیزکار شوید در های برکت از آسمان و زمین به روی شما گشوده خواهد شد.

رهگذر راه نور

در قرآن مجید خداوند بار ها گفته است که اگر متقی و پر هیزکار شوید در های برکت از آسمان و زمین به روی شما گشوده خواهد شد.

عامل پیدایش این جنایت ...

علت شیوع این عمل در میان قبیله بنى تمیم این بود که قبیله یاد شده از پرداخت مالیات به نعمان بن منذر خوددارى کردند و او براى سرکوبى آنان به سرزمین آنان لشکر کشید، احشام آنان را به غارت و زنان را به اسارت برد.

س از چندى مردان قبیله براى جلب عواطف نعمان به حضور او رفتند و درخواست کردند که اسیران بنى تمیم را که غالبا دختر بودند آزاد کند، وى گفت : اختیار با دختران است ، آنان مى توانند در خانه هاى اسیر کننده خود بمانند یا با پدران خود به وطن خویش بازگردند. همه دختران بازگشتن به وطن را همراه پدران خود بر اقامت در آن منطقه ترجیح دادند جزء دختر قیس بن عاصم که اقامت نزد اسیر کننده را بر رفتن همراه پدر ترجیح داد، این کار بد بر قیس گران آمد، از این جهت عهد کرد از آن به بعد اگر داراى دختر شد، در همان دوران کوچکى به زندگى او خاتمه دهد، وى به دنبال این جریان در طول عصر خود 17 دختر را زنده زنده به گور کرد و عمل او براى قبایل دیگر الگو گردید.

از برخى تواریخ استفاده مى شود که انگیزه آنان براى کشتن دختر احساس ‍ نفرت از دختر داشتن بود.


و اذا بشر احدهم بالاءنثى ظل وجهه مسودا و هو کظیم .

هنگامى که یکى از آنان بشارت (تولد) دختر بدهد، چهره او تیره شده و خشم خود را فرو مى برد.

یتوارى من القوم من سوء ما بشر به اءیمسکه على هون اءم یدسه فى التراب الاساء ما یحکمون

از بدى بشارت از قوم خود پنهان مى شود و نمى داند که آنها را به ذلت نگاه دارد یا در خاک پنهان سازد، چه بد است قضاوتى که مى کنند.


انگیزه دیگر قتل فرزند این بود که نذر مى کردند که اگر تعداد فرزندان به حد خاصى رسید و یا حاجت بزرگ او برآورده گردید یکى از فرزندان خود را در برابر بتان قربانى کنند و دو آیه زیر اشاره به چنین انگیزه اى است :

قد خسروا الذین قتلوا اولادهم بغیر علم .


براستى همه کسانى که فرزندان خود را از بى خردى کشته اند زیانکار شدند.

و کذلک زین لکثیر من المشرکین قتل اولادهم شرکائهم لیردوهم و لیلبسوا علیهم دینهم

شریکان عبادت (خدایان باطل )، کشتن فرزندان مشرکان را براى آنان زیبا جلوه داد، تا آنان را هلاک سازند و دینشان را بر آنان وارونه نشان دهند. 


خوب ملاحظه مى کنید که وحشتناک ترین جنایات زیر پوشش دروغین دفاع از ناموس و حفظ شرافت و حیثیت خانواده انجام مى گرفت و عاقبت این بدعت زشت و ننگین مورد استقبال گروهى واقع شده و مساءله وئاد (زنده به گور کردن دختران ) یکى از رسوم جاهلیت شد و همان است که قرآن شدیدا آن را محکوم ساخته و...


این احتمال نیز وجود دارد که تولید کننده بودن پسران و مصرف کننده بودن دختران ، در آن جوامع ، نیز به این جنایت کمک کرده باشد، زیرا پسر براى آنها، سرمایه بزرگى محسوب مى شد که در غارتگریها و نگهدارى شتران و مانند آن از وجودش استفاده مى کردند، در حالى که دختران چنین نبودند.

از سوى دیگر وجود جنگها و نزاعهاى دائمى قبیلگى میان آنها سبب فقدان سریع مردان و پسران جنگجو مى شد و طبعا تناسب تعادل میان تعداد دختران و پسران بهم مى خورد، و تا آنجا وجود پسران عزیز شده بود که تولد یک پسر، مایه مباهات بود و تولد یک دختر، مایه ناراحتى و رنج یک خانواده !.


این امر تا آنجا رسید که به گفته بعضى از مفسران ، به محض این که حالت وضع حمل به زن دست مى داد شوهر، از خانه متوارى مى گشت ، مبادا دخترى براى او بیاورد و او در خانه باشد! سپس اگر به او خبر مى دادند، مولود پسر است ، با خوشحالى و هیجان وصف ناپذیرى به خانه بازمى گشت ، اما واى اگر به او خبر مى دادند که نوزاد دختر است آتش خشم و اندوه جان او را در بر مى گرفت .


داستان وئاد پر از حوادث بسیار دردناک و چندش آور است .

از جمله نقل کرده اند مردى خدمت پیامبر آمد، اسلام آورد، اسلامى راستین ، روزى خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رسید و سوال کرد آیا اگر گناه بزرگى کرده باشم توبه من پذیرفته مى شود، فرمود: خداوند تواب و رحیم است ، عرض کرد اى رسول خدا! گناه من بسیار عظیم است ، فرمود: واى بر تو هر قدر گناه تو بزرگ باشد، عفو خدا از آن بزرگ تر است .


عرض کرد اکنون که چنین مى گویى بدان : من در جاهلیت به سفر دورى رفته بودم ، در حالى که همسرم باردار بود، پس از چهار سال بازگشتم ، همسرم به استقبال من آمد، نگاه کردم دخترکى در خانه دیدم ، پرسیدم دختر کیست ؟ گفت دختر یکى از همسایگان است !


من فکر کردم ساعتى بعد به خانه خود مى رود اما با تعجب دیدم نرفت ، غافل از این که او دختر من است و مادرش این واقعیت را مکتوم مى دارد، مبادا به دست من کشته شود. سرانجام گفتم راستش را بگو این دختر کیست ؟ گفت : به خاطر دارى هنگامى که به سفر رفتى باردار بودم ، این نتیجه همان حمل است و دختر تو است !.


آن شب را با کمال ناراحتى خوابیدم ، گاهى به خواب مى رفتم و گاهى بیدار مى شدم ، صبح نزدیک شده بود، از بستر برخاستم و کنار بستر دخترک رفتم در کنار مادرش به خاک رفته بود، او را بیرون کشیدم و بیدارش کردم و گفتم همراه من به نخلستان بیا، او به دنبال من حرکت مى کرد تا نزدیک نخلستان رسیدیم ، من شروع به کندن کردم و او به من کمک مى کرد که خاک را بیرون آورم ، هنگامى که حفره تمام شد من زیر بغل او را گرفتم و در وسط حفره افکندم ..... در این هنگام هر دو چشم پیامبر پر از اشک شد..... سپس دست چپم را به کتف او گذاشتم که بیرون نیاید و با دست راست خاک بر او مى افشاندم ! و او پیوسته دست و پا مى زد و مظلومانه فریاد مى کشید پدر جان ! چه با من مى کنى ؟ در این هنگام ، مقدارى خاک بر روى ریش هاى من ریخت او دستش را دراز کرد و خاک را از صورت من پاک نمود، ولى من همچنان قساوتمندانه خاک بر روى او مى ریختم تا آخرین ناله هایش در زیر قشر عظیمى از خاک محو شد!


در این جا پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در حالى که بسیار ناراحت و پریشان بود و اشک ها را از چشم پاک مى کرد، فرمود: اگر نه این بود که رحمت خدا بر غضبش پیشى گرفته ، لازم بود هر چه زودتر از تو انتقام بگیرد!


و نیز در حالات قیس بن عاصم که از اشرف و رؤ سان قبیله بنى تمیم در جاهلیت بود و پس از ظهور پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم اسلام آورد مى خوانیم : روزى به خدمت پیامبر آمد تا بار گناه سنگینى را که بر دوش ‍ مى کشد شاید سبک کند، عرض کرد در گذشته گروهى از پدران بر اثر جهل و بى خبرى دختران بى گناه خود را زنده به گور کردند، من نیز 12 دختر نصیبم شد که همه آنها را به این سرنوشت شوم مبتلا ساختم ! هنگامى که سیزدهمین دخترم را همسرم مخفیانه به دنیا آورد چنین وانمود کرد که نوزادش مرده به دنیا آمده ، اما در خفا آن را در نزد اقوام خود فرستاده بود موقتا فکرم از ناحیه این نوزاد راحت شد. اما بعدا که از ماجرا آگاه شدم او را با خود به نقطه اى بردم و به تضرع و التماس و گریه اعتنا نکرده و زنده به گورش ساختم ! پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از شنیدن این ماجرا سخت ناراحت شد و در حالى که اشک مى ریخت فرمود:

من لایرحم لایحرم

(کسى که رحم نکند به او رحم نخواهد شد.)


سپس رو به سوى قیس کرد و گفت : روز بدى در پیش دارى ، قیس عرض ‍ کرد چه کنم تا بار گناهانم سبک شود؟ پیامبر فرمود: به تعداد دخترانى که کشته اى بندگانى آزاد کن (شاید بار گناهانت سبک شود). 


صعصعه بن ناجیه جد شاعر معروف فرزدق که از یاران پیامبر گرامى بود روزى به حضور پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم رسیده گفت اى پیامبر خدا من در دوران جاهلیت عمل نیکى انجام داده ام شاید الان به دردم بخورد و آن اینکه :

من دو شتر گم کردم و براى پیدا کردن آنها رو به بیابان نهادم به خانه اى رسیدم که دیدم بزرگ مردى در آستانه آن نشسته است از او سراغ شترانم را گرفتم ، وى گفت : چه علامتى داشتند؟ گفتم : علامت شتران داراى قبیله میثم بن دارم بود گفت : هر دو نزد من است . در این موقع پیرزنى از خانه بیرون آمد، آن مرد مهلت نداد که پیرزن سخن بگوید، فورا گفت : همسرم چه آورده اگر پسر باشد نگاه مى دارم و ار دختر باشد زنده بگور مى کنم ، پیرزن گفت : دختر است ، در این حالت به من رقت دست داد، خواستم این دختر را از مرگ نجات دهم به او گفتم : این دختر را به من مى فروشى ؟


وى در پاسخ گفت : آیا ننگ نیست که انسان فرزند خود را بفروشد و هرگز دیده اى که عرب دختر خود را بفروشد؟ گفتم : مى خواهم او را نجات دهم ، نمى خواهم او را بفروشم ، سرانجام من او را در برابر آن دو شتر گمشده و شتر دیگرى که بر آن سوار بودم خریدم مشروط بر آن که مرا با آن شتر به منزل برساند.


از آنگاه تا به حال من 280 دختر به این قیمت خریده و از کشتن آنها جلوگیرى کرده ام . فرزدق در مدح خانواده خود به عمل جد خویش افتخار مى ورزد مى گوید:...


در عصر جاهلى نیک مردى پیدا مى شود که با دادن مقدارى از اندوخته مالى خود جان کودکان بى گناه را بخرد آیا در جهان صنعت و تکنیک که بشر به منابع بزرگ طبیعت دست یافته است از چنین مردانى خبرى نیست که به جاى کشتن بچه هاى بى گناه پرورشگاههائى براى چنین نوزادان فراهم سازند که هم شرف این گونه از زنان مصون بماند و هم کودکان بى گناه از دست افراد آدم کش مصون گردند .


در جاهلیت عرب مانند جاهلیت غیر عرب ، پدران خود را اختیاردار مطلق دختران و خواهران و احیانا مادران خود مى دانستند و براى آنها در انتخاب شوهر، اراده و اختیارى قائل نبودند. تصمیم گرفتن مطلق پدر یا برادر و در نبودن آنها حق مطلق عمو بود.


کار این اختیاردارى به آنجا کشیده بود که پدران به خود حق مى دادند دخترانى را که هنوز از مادر متولد نشده اند پیش پیش به عقد مرد دیگرى درآورند که هر وقت متولد شد و بزرگ شد آن مرد حق داشته باشد آن دختر را براى خود ببرد.


موفق باشید ... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد