رهگذر راه نور

در قرآن مجید خداوند بار ها گفته است که اگر متقی و پر هیزکار شوید در های برکت از آسمان و زمین به روی شما گشوده خواهد شد.

رهگذر راه نور

در قرآن مجید خداوند بار ها گفته است که اگر متقی و پر هیزکار شوید در های برکت از آسمان و زمین به روی شما گشوده خواهد شد.

حاج آخوند ملا عباس تربتی و نماز بر روى یخ ...

حاج ملا عباس تربتى معروف به حاج آخوند از علما و عرفاى وارسته معاصر مىباشند در کرامات و فضائل این مرد مطالب زیادى گفته اند .

کتاب ارزشمند «فضیلتهاى فراموش شده» در شرح حال و زندگى نامه این عارف نامى نوشته شده که مطالعه آن را براى جوانان توصیه مىنمائیم.


 یکى از مسائلى که ایشان بدان بسیار اهمیت مىدادند و به عمل نمودن آن مقید بودند نماز اوّل وقت بود. خاطرهاى را فرزندشان نقل مىکنند که شنیدنى است.


«پدرم عازم کاریزک گشت که هیزم بیاورد. مرا نیز چون هیچ گونه تفریح و گردشى در تربت نداشتیم و دلتنگ بودیم با خود برد. 


دو شب در کاریزک بودیم تا آنکه یک بار هیزم و خورجینى از بعضى لوازم خوردنى زمستانى فراهم کردند. 


شب دوم یک ساعت به اذان صبح مانده از کاریزک براى رفتن به تربت به راه افتادیم. زیرا اگر مىماندیم تا آفتاب برآید یخ زمین باز مىشد و راه پیمودن با الاغ در میان گل، کار دشوارى بود. شب بسیار سردى بود.


 آسمان صاف و ستارگان درشت و درخشان بودند. ولى سردى هوا گوش و گردن و دست و پا را مىسوزاند. دو الاغ داشتیم که یکى را هیزم بار کرده بودند و خورجین را بار یکى دیگر کرده و مرا روى آن سوار کردند.


 مردى بود به نام شیخ حبیب از دوستان و مریدان پدرم تا روستاى حاج آباد که در راه کاریزک به تربت است و سه کیلومتر با کاریزک فاصله دارد همراه ما آمد و پدرم و او چون مىخواستند هیزمها را که به طرز خاصى بسته مىشد بار الاغ کنند دستکشهاى انبانى که در محل مىساختند به دست داشتند آن دو پیاده و من سواره از عمه و شوهرش که در خانه آنها بودیم و به ما کمک کرده بودند خداحافظى کردیم و به راه افتادیم.


 در فاصله کاریزک تا حاجى آباد پدرم همچنانکه پیاده مىآمد نماز شبش را خواند و شیخ حبیب نیز با او همراهى مىکرد.


 چون به حاجى آباد رسیدیم صبح دمید و در آن هواى سرد و باد تند و برانى که مىوزید روى آن زمینهاى یخ زده که بدن انسان را خشک مىکرد. 


مرحوم حاج آخوند جلو ایستاد رو به قبله و شیخ حبیب به او اقتدا کرد. نخست اذان گفتند و سپس اقامه و نماز صبح را با همان طمأنینه و خضوع و توجهى خواند که همیشه مىخواند در حالى که از چشمان من از شدت سرما اشک مىریخت و دانههاى اشک روى گونههایم یخ مىبست.


 پس از نماز، شیخ حبیب به سوى کاریزک برگشت و ما راه تربت را در پیش گرفتیم و لازم نیست که بنویسم با چه مشقت نزدیک ظهر به تربت رسیدیم .


موفق باشید ... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد