رهگذر راه نور

در قرآن مجید خداوند بار ها گفته است که اگر متقی و پر هیزکار شوید در های برکت از آسمان و زمین به روی شما گشوده خواهد شد.

رهگذر راه نور

در قرآن مجید خداوند بار ها گفته است که اگر متقی و پر هیزکار شوید در های برکت از آسمان و زمین به روی شما گشوده خواهد شد.

چگونه تکبر را از خود بزداییم...

بالاترین و شنیع ترین تکبرها تکبر بر خداست. مقصود از '' تکبر بر خدا " تکبر بر حقیقت است، یعنی انسان وقتی حقیقتی را به او عرضه بدارند کسر شأن خودش بداند که آن را قبول کند این را می گویند تکبر بر خدا. وقتی که انسان یک چیزی را حق ببیند و بعد زورش بیاید حق را قبول کند و کسر شأن خودش بداند که این حق را بپذیرد و تکبر کند بر قبول حق، این را می گویند " استکبار بر خدا ". قرآن می خواهد بگوید این حس می کند که حقیقت است اما آن تکبرش و آن خودخواهی و خودپرستی و خودپسندی اش به او اجازه نمی دهد، در حالی که مستکبر است پشت می کند، اعراض می کند. 

حضرت موسی علیه السلام گفت: ''من به پروردگارم و پروردگار شما پناه می برم از هر متکبری که به روز حساب ایمان نمی آورد.  

 این گفتار موسی (ع) به خوبی نشان می دهد افرادی که دارای این دو ویژگی باشند آدمهای خطرناکی محسوب می شوند:تکبر سبب می شود که انسان جز خود و افکار خودش را نبیند، آیات و معجزات خدا را سحر بخواند، مصلحان مفسد، و اندرز دوستان و اطرافیان را محافظه کاری و ضعف نفس بشمرد.

خداوند می گوید: هنگامى که به انسان نعمت مى بخشیم (از حق) روى مى گرداند، و متکبرانه دور مى شود، و هنگامى که کمترین بدى به او مى رسد (از همه چیز) مایوس مى گردد.  

 آرى چنین است حال همه افراد کوته فکر، بى ایمان و کم ظرفیت، به عکس دوستان خدا که روحشان همچون اوقیانوس است و سختترین طوفانها در آنان اثر نمى کند، چون کوه در مقابل حوادث سخت ایستاده اند و چون کاه در مقابل فرمان خدا، دنیا را به آنها ببخشى دست و پاى خود را گم نمى کنند و جهان را از آنها بگیرى خم به ابرو نمى آورند . 

این بلاى بزرگى است، زیرا سبب مى شود که هرگز نتوانند در زندگى موضع گیرى مستقل و صحیحى داشته باشند، تنها راه درمان این بیمارى خطرناک بالا بردن سطح فکر در پرتو علم و ایمان، و ترک وابستگى و اسارت در چنگال مادیات، و قبول زهد و پارسایى به معنى سازنده است. راه شکستن غروریک انسان آزاده هنگامى که وسوسه هاى غرور بخاطر مال و مقام در اعماق دلش جوانه مى زند باید ریشه آن را با توجه به تاریخچه ى پیدایش خودش قطع کند، آن روز که خاک بى ارزش بود، آن روز که نطفه ناتوانى بود، آن روز که به صورت نوزادى ضعیف و غیر قادر بر حرکت از مادر متولد گشت، همانگونه که قرآن در آیات فوق براى شکستن غرور آن ثروتمند بى ایمان او را به گذشته اش باز مى گرداند، و از زبان آن مرد با ایمان مى گوید: « أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا؛ آیا به کسی که تو را از خاک و سپس از نطفه آفرید، آن گاه تو را به  صورت مردی بیاراست کافر شدی؟! (کهف/37).

ولى مسلم است افراد با ایمان و پرظرفیت و واقع بین هرگز با رسیدن به مقام و یا ثروتى گرفتار این خوى زشت نمى شوند، نه تنها مغرور نمى شوند بلکه کمترین تغییرى در برنامه زندگى آنها پدیدار نمى گردد، آنها همه این امور را زینتهاى عاریتى مى شمرند که با وزش یک نسیم فرو مى ریزند!

متکبر مباش 

خداوند به مبارزه با کبر و غرور برخاسته و با تعبیر زنده و روشنى مؤمنان را از آن نهى مى کند، روى سخن را به پیامبر (ص) کرده، مى گوید: ''در روى زمین از روى کبر و غرور، گام برمدار" (وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحا، اسراء ،37ً) ''چرا که تو نمى توانى زمین را بشکافى! و طول قامتت به کوه ها نمى رسد"!(إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا، اسراء ،37ً). اشاره به اینکه افراد متکبر و مغرور غالبا به هنگام راه رفتن پاهاى خود را محکم به زمین مى کوبند تا مردم را از آمد و رفت خویش آگاه سازند، گردن به آسمان مى کشند تا برترى خود را به پندار خویش بر زمینیان مشخص سازند! ولى قرآن مى گوید: آیا تو اگر پاى خود را به زمین بکوبى هرگز مى توانى زمین را بشکافى یا ذره ناچیزى هستى بر روى این کره عظیم خاکى. همانند مورچه اى که بر صخره بسیار عظیمى حرکت مى کند و پاى خود را بر آن صخره مى کوبد و صخره بر حماقت و کمى ظرفیتش میخندد. آیا تو مى توانى- هر قدر گردن خود را برفرازى- هم طراز کوه ها شوى یا اینکه حد اکثر مى توانى چند سانتیمتر قامت خود را بلندتر نشان دهى در حالى که حتى عظمت بلندترین قله هاى کوه هاى زمین در برابر این کره، چیز قابل ذکرى نیست، و خود زمین ذره بى مقدارى است در مجموعه جهان هستى.

پس این چه کبر و غرورى است که تو دارى؟!.جالب توجه اینکه قرآن، تکبر و غرور را که یک خوى خطرناک درونى است مستقیما مورد بحث قرار نداده بلکه روى پدیده هاى ظاهرى آن، حتى ساده ترینش، انگشت گذاشته، و از طرز راه رفتن متکبران و مغروران خودخواه و بى مغز سخن گفته است، اشاره به اینکه تکبر و غرور، حتى در سطح ساده ترین آثارش، مذموم و ناپسند و شرم آور است و نیز اشاره به اینکه صفات درونى انسان، هر چه باشد خواه و ناخواه خود را در لابلاى اعمالش نشان مى دهد، در طرز راه رفتنش، در نگاه کردنش، در سخن گفتنش و در همه کارش. به همین دلیل تا به کوچکترین پدیده اى از این صفات در اعمال برخوردیم باید متوجه شویم که خطر نزدیک شده و آن خوى مذموم در روح ما لانه کرده است و فورا به مبارزه با آن برخیزیم. ضمنا از آنچه گفتیم به خوبى مى توان دریافت که هدف قرآن از آنچه در آیه فوق آمده (همچنین در سوره لقمان و بعضى دیگر از سوره هاى قرآن) این است که کبر و غرور را به طور کلى، محکوم کند، نه تنها در چهره خاصى یعنى راه رفتن. چرا که غرور سرچشمه بیگانگى از خدا و خویشتن، و اشتباه در قضاوت، و گم کردن راه حق، و پیوستن به خط شیطان، و آلودگى به انواع گناهان است.

امام على علیه السلام در خطبه همام در باره صفات پرهیزگاران مى فرماید: « و مشیهم التواضع؛ آنها متواضعا راه مى روند» (نهج البلاغه/ خطبه 193). نه تنها در کوچه و بازار که خط مشى آنها در تمام امور زندگى و حتى در مطالعات فکرى و خط سیر اندیشه ها توأم با تواضع است. برنامه عملى پیشوایان اسلام سرمشق بسیار آموزنده اى براى هر مسلمان راستین در این زمینه است. در سیره پیامبر (ص) مى خوانیم: هرگز اجازه نمى داد به هنگامى که سوار بود افرادى در رکاب او پیاده راه بروند، بلکه مى فرمود: " شما به فلان مکان بروید و من هم مى آیم و در آنجا به هم مى رسیم، حرکت کردن پیاده در کنار سواره سبب غرور سوار و ذلت پیاده مى شود"!

و نیز مى خوانیم: پیامبر (ص) بر روى خاک مى نشست و غذاى ساده همچون غذاى بردگان مى خورد و از گوسفند شیر مى دوشید، بر الاغ برهنه سوار مى شد. این گونه کارها را حتى در زمانى که به اوج قدرت رسید- مانند روز فتح مکه- انجام مى داد، تا مردم گمان نکنند همین که به جایى رسیدند باد کبر و غرور در دماغ بیفکنند و از مردم کوچه و بازار و مستضعفان فاصله بگیرند و از حال توده هاى زحمت کش بیگانه شوند. در حالات على (ع) نیز مى خوانیم که او براى خانه آب مى آورد و گاه منزل را جارو مى کرد. و در تاریخ امام مجتبى (ع) مى خوانیم که با داشتن مرکبهاى متعدد، بیست مرتبه پیاده به خانه خدا مشرف شد و مى فرمود: من براى تواضع در پیشگاه خدا این عمل را انجام مى دهم. ا

انسان چون روح ملکوتی است، جنسش جنس عظمت است زیرا جنس ملکوت عظمت است. وقتی انسان خود ملکوتی را احساس کند تن به حقارت نمی دهد: « من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته؛ هر کس که کرامت نفس خودش را احساس کند شهوات در نزد او کوچک و حقیر می شود»  (نهج البلاغه/ حکمت 449).

 انسان چون خودش را به علم حضوری درک می کند که از عالم قدرت است، از ضعف و ناتوانی تنفر دارد. یعنی وقتی کرامت نفس خودش را احساس می کند، تن به ضعف و زبونی و عجز نمی دهد، غیبت نمی کند. زیرا بر طبق روایات حس می کند که غیبت، عجز و ناتوانی است. تکبر نمی کند چون می فهمد تکبر ناشی از حقارت نفس است. انسان تا حقارت نفس نداشته باشد تکبر نمی کند.

امام علی علیه السلام: 

 از این رو خداوند بندگانش را به وسیله نمازها و پرداخت زکات ها و سختی روزه داری در روزهای واجب (از گزند ابلیس) حراست نموده، تا اعضا و جوارحشان را آرام سازد، و دیدگانشان را فروافکند، و جان هاشان را فروتن کند، و دل هاشان را نرم سازد، و خودبینی و بزرگمنشی را از آنان بزداید.

نظرات 1 + ارسال نظر
مهرداد سه‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:12 ب.ظ http://manam-minevisam.blogsky.com

سلام دوست من.
ببخشید اگه خیلی دیر لینکتون کردم. من که گفته بودم به وبلاگم بیاید و نظر بدید. اونجا میگفتید که با چه اسمی لینکتون کنم. بخدا تا الان بی خبر بودم و همین الان شانسی اومدم و جوابتونو خوندم.
ولی الان لینکتون ثبت شده. میتونید بیاید ببینید.
بازم شرمنده...
موفق باشی گلم

من اصلا نارحت نیستم مهرداد جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد