رهگذر راه نور

در قرآن مجید خداوند بار ها گفته است که اگر متقی و پر هیزکار شوید در های برکت از آسمان و زمین به روی شما گشوده خواهد شد.

رهگذر راه نور

در قرآن مجید خداوند بار ها گفته است که اگر متقی و پر هیزکار شوید در های برکت از آسمان و زمین به روی شما گشوده خواهد شد.

چگونه گرد و غبار زندگی را بزداییم ...

خداوند بعد از توصیف افراد بی‌ایمان و ستمگر، پس از نامحرم معرّفی ‌کردن بیگانگان، وظیفه بسیار مهمّی را بر دوش ما مسلمانان می‌گذارد. ولی متأسفانه ما خیلی به‌آن اهمّیّت نمی‌دهیم.

در پایان‌آیة 118 می‌فرماید:

قَد بَیَّنّا لَکُمُ الآیات إن‌کُنتُم تَعقِلون

«ما آیات را برای شما بیان‌کردیم اگر اندیشه‌کنید».

در واقع، این‌آیه نمونه ‌ای است از آیات قرآنی ‌که روی موضوع اندیشه و تفکّر تأکید فراوان دارد و مکرّراً می‌فرماید:

 

لَعَلَّکُم تَعقِلون، لَعَلَّکُم تَتَفَکَّرون؛

تفکّر در نظام ‌آفرینش و مظاهر علم و قدرت و حکمت خلاّق حکیم و نیز تفکّر درآیات قرآن‌ کریم و پی بردن به حقایق بلند آن.

که خودش می‌فرماید:

أ فَلایَتَدَبَّرونَ القُرآن، أم عَلی قُلوبٍ أقفالُها؛

چرا تدبّر در قرآن نمی‌کنند؟ آیا قفل ‌ها بر دل‌ ها زده شده‌ که به ‌روی قرآن باز نمی‌شوند تا نور قرآن برآن ها بتابد و روشنشان ‌گرداند؟


فقط من را به زبانتان جاری می‌کنید! در جلسات قرائت مرا می‌خوانید و به هم اَحسَنت ‌اَحسَنت می‌گویید و سروصدا راه می‌اندازید و بلند و کوتاه‌کردن نغمه‌ها را به مسابقه می‌گذارید!

 

در واقع، شما با من بازی می‌کنید! مرا در بیرون زندگی ‌تان نگه داشته‌اید و تعریفم می‌کنید.

امّا مرا به داخل زندگی ‌تان راه نمی‌دهید! آیا هیچ نمی‌ترسید که روز جزا، صاحب من از دست شما نزد خدا شکایت ‌کند؟!

و قالَ الرَّسول: یا رَبِّ إنَّ قَومِی اتَّخَذوا هذَا القُرآنَ مَهجورا؛

 

و رسول بگوید: پروردگارا، قوم من از این ‌قرآن دوری جستند!

این‌ جمله از امام رضا (ع) نقل شده‌ که:

لَیسَ العِبادَه‌کَثرَهَ الصِّیامِ وَ الصَّلاه وَ إنَّمَا العِبادَه‌کَثرَهُ التَّفَکُّر فی أمرِ الله؛

عبادت، روزه و نماز زیاد انجام دادن نیست، بلکه عبادت، زیاد اندیشیدن در امور مربوط به خداست از حقایق آفرینش تا رازهای دین.

 

عبادت، یعنی انسان، تمام نواحی وجود خود را در راه خدا به‌کار اندازد. و شکّی نیست ‌که برترین نواحی وجود انسان، ناحیه عقل است.

 

پس برترین عبادات نیز، عبادت عقل خواهد بودکه تفکّر و اندیشیدن است.


این‌جمله نیز، از امام امیرالمؤمنین (ع) است:

لا عِبادَهَ‌کَالتَّفَکُّرِ فی صَنعَهِ الله عَزَّ وَ جَلّ؛

هیچ عبادتی مانند تفکّر در کار و خلقت خدا نیست. باز از همان‌امام بزرگ(ع) است:

فَاتَّقُوا الله عِبادَ الله تَقِیَّهَ ذی لُبٍّ شَغَلَ التَّفَکُّرُ قَلبَه؛

پس از خدا بترسید ای بندگان خدا، مانند ترسیدن خردمندی‌ که اندیشه و تفکّر، دل او را مشغول ساخته‌است.

 

این‌جمله را نیز، از مولایمان (ع) بشنویم:

ألا لا خَیرَ فی قِرائَهٍ لَیسَ فیها تَدَبّر، ألا لا خَیرَ فی عِبادَهٍ لَیسَ فیها تَفَقُّه؛

آگاه باشید! درقرائتی که همراهش تفکر عمیق نباشد، خیری نیست‌ و در آن‌ عبادت خیری نیست‌ که همراهش فهمیدن نباشد.

 

در حالات بعضی از بزرگان می ‌خوانیم‌ که: به ‌هنگام تلاوت قرآن، به هر آیه ‌که می ‌رسیدند، مدّتی روی ‌آن توقّف می‌کردند و تا بهره ی روحی مناسب، از آن نمی‌گرفتند، به‌ آیة ی دیگر منتقل نمی ‌شدند.

 

از یکی ازآنان نقل است‌که: شش ماه در سورة هود توقّف داشت و همان ‌را تکرار می‌کرد.


زرگ دیگری‌ گفته ‌است: من ‌گاهی، در هفته یک ختم قرآن می‌کنم و گاهی در یک ماه و گاهی در یک سال!


حتّی از بزرگی نقل شده‌ است‌ که: تسبیح حضرت زهرا (س) را که در تعقیب نمازش می‌گفت، بیش از یک ساعت طول می‌کشید!

چون هر ذکری ‌که به زبان جاری می‌کرد، ابتدا، حقیقت آن ‌را با قلبش می گفت و اشکش جاری می‌شد!

با گفتن اَللهُ أکبَر، در مقابل عظَمت و کبریای حضرت حق، خاضع و خاشع می‌گشت و تمام‌ کائنات را در مقابل عظمت او،کوچک و ناچیز می‌دید.


با گفتن اَلحَمدُ لله، همة نعمت ‌ها را از خدا می‌شناخت و زبان به شکر و سپاس او می‌گشود و هیچ کس را تأثیر گزار نمی ‌دانست.


و با گفتن سُبحانَ الله، او را منزّه از هر عیب و نقصی می‌شناخت و از هر جهت، به قضایش راضی بود.

آری؛ این، ما هستیم ‌که به‌ هنگام ذکر و دعا و تلاوت قرآن، تنها زبان را می‌چرخانیم و هرگز در دل تحوّلی نمی‌یابیم و لَذّتی هم نمی‌بریم!


و اصلاً نمی ‌اندیشیم‌ که در هر حالی، چه ‌کاری از ما خواسته‌اند و در هر شرایطی، چه دستورالعملی داده‌اند. و دین خود را با سلیقه و فکر و پندار خود تنظیم می‌کنیم.


می‌گویند: فرد ‌ناشنوایی، خواست به عیادت همسایه بیمارش برود. فکر کرد: گوشم‌ که نمی‌شنود تا جواب مناسب به حرف‌ هایش بدهم؛ پس بهتر این‌که خودم جملاتی به‌صورت سؤال و جواب بسازم و آن‌ جا که رفتم، همان ها را بگویم.


پیش او که نشستم، می‌پرسم: حال شما چطور است؟ لابد او می‌گوید: خوبم. من می‌گویم: اَلحَمدُ لله. بعد می‌پرسم: چه می‌خوری؟ او حتماً می‌گوید: مثلاً آش می‌خورم. می‌گویم: نوش جانت باشد. بعد می‌پرسم: طبیبت ‌کیست؟ او می‌گوید: فلان ‌طبیب است. می‌گویم: قدمش خیر است و مبارک! این‌سؤال و جواب ‌ها را پیش خود درست ‌کرد و نزد بیمار رفت.

 

آن ‌روز، اتّفاقاً بیمار از جهاتی ناراحت بود و ازآمدن ‌آن ناشنوا هم ناراحت‌تر شد! او نشست و گفت: آقا، حال شما چطور است ...


بیمار از شدّت ناراحتی ‌گفت: دارم می‌میرم. مرد ناشنوا که خیال می‌کرد او می‌گوید: خوبم، گفت: اَلحَمدُ لله! خدا را شکر؛ صد هزار مرتبه شکر! بیمار از این‌جواب به‌شدّت برآشفت و در خود فرو رفت.

ناشنوا گفت: خوب غذا چه می‌خوری؟


بیمار با عصبانیّت تمام ‌گفت: کوفت و زهر مار می‌خورم! ناشنوا گفت: نوش جان و گوارای وجودت باشد. بیمار از این ‌جواب برآشفته‌ تر شد و به خود پیچید، ولی چیزی نگفت. در ادامه، پرسید: طبیبت کیست؟ بیمارکه از دست ‌آن‌ کر جانش به لب رسیده ‌بود، با خشم و غضب‌ گفت: عزرائیل! کر گفت: به به! قدمش خیر است و مبارک! بیمار که خون در مغزش به جوش ‌آمده‌ بود، سر به پایین انداخت و سکوت ‌کرد.


مجلس عیادت به پایان رسید وی برخاست و بیرون ‌آمد و خیلی خوشحال بود که به عیادت همسایه بیمارش رفته و او را خشنود و از خود، راضی ساخته ‌است. غافل از این ‌که با همین‌ عیادتش، او را از خود، ناراضی ساخته و آتش خشم او را بر افروخته ‌است!


خیلی از عبادت های ما مانند عیادت همان ‌آدم‌ کر است. او حساب نکرده ‌بود که مریض حالات مختلف دارد و صحبت با او هم باید مطابق با مقتضای حالش باشد.


این‌ جمله از مرحوم فیض (ره) نقل شده: أقبَلَ الخَلق عَلی أعمالٍ ظاهِرُها عِبادات وَ باطِنُها عادات؛ مردم رو به‌ کار هایی آورده‌اندک ه ظاهر آنها عبادت است و باطنشان عادت. چه بسیار از زنان مسلمان‌ که به حجاب و عفاف‌که وظیفه واجب آنهاست، اعتنایی ندارند، آن‌ گاه، برای تقرّب به خدا، سفره فاطمة زهرا(س) می ‌گسترانند و آش شله ‌زرد می‌پزند و روضه ابوالفضل می‌خوانند. ما نفهمیدیم‌ آن ‌فاطمه زهرایی ‌که سفره داشته امّا چادر نداشته، کجا و کی بوده ‌است؟!


موفق باشید ... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد