نامه پنجاه و سه
از فرمان او به مالک اشتر این فرمان را براى مالک اشتر نخعى نوشت ، هنگامى که او را امارت مصر و توابع آن داد . در آن هنگام که کار بر محمد بن ابى بکر آشفته شده بود . این فرمان درازترین فرمانهاست و از دیگر نامه هاى او محاسن بیشترى در بردارد .
به نام خداوند بخشاینده مهربان این فرمانى است از بنده خدا ، على امیر المؤمنین ، به مالک بن الحارث الاشتر . در پیمانى که با او مى نهد ، هنگامى که او را فرمانروایى مصر داد تا خراج آنجا را گرد آورد و با دشمنانش پیکار کند و کار مردمش را به صلاح آورد و شهرهایش را آباد سازد .
او را به ترس از خدا و برگزیدن طاعت او بر دیگر کارها و پیروى از هر چه در کتاب خود بدان فرمان داده ، از واجبات و سنتهایى که کس به سعادت نرسد مگر به پیروى از آنها ، و به شقاوت نیفتد ، مگر به انکار آنها و ضایع گذاشتن آنها . و باید که خداى سبحان را یارى نماید به دل و دست و زبان خود ، که خداى جلّ اسمه ، یارى کردن هر کس را که یاریش کند و عزیز داشتن هر کس را که عزیزش دارد بر عهده گرفته است . و او را فرمان مىدهد که زمام نفس خویش در برابر شهوتها به دست گیرد و از سرکشیهایش باز دارد ، زیرا نفس همواره به بدى فرمان دهد ، مگر آنکه خداوند رحمت آورد .
اى مالک ، بدان که تو را به بلادى فرستادهام که پیش از تو دولتها دیده ، برخى دادگر و برخى ستمگر . و مردم در کارهاى تو به همان چشم مىنگرند که تو در کارهاى والیان پیش از خود مى نگرى و درباره تو همان گویند که تو درباره آنها مى گویى و نیکوکاران را از آنچه خداوند درباره آنها بر زبان مردم جارى ساخته ، توان شناخت .
باید بهترین اندوختهها در نزد تو ، اندوخته کار نیک باشد . پس زمام هواهاى نفس خویش فروگیر و بر نفس خود ، در آنچه براى او روا نیست ، بخل بورز که بخل ورزیدن بر نفس ، انصاف دادن است در آنچه دوست دارد یا ناخوش مى شمارد . مهربانى به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل خود ساز . چونان حیوانى درنده مباش که خوردنشان را غنیمت شمارى ، زیرا آنان دو گروهند یا همکیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش . از آنها خطاها سر خواهد زد و علتهایى عارضشان خواهد شد و ، بعمد یا خطا ، لغزشهایى کنند ، پس ، از عفو و بخشایش خویش نصیبشان ده ، همانگونه که دوست دارى که خداوند نیز از عفو و بخشایش خود تو را نصیب دهد . زیرا تو برتر از آنها هستى و ، آنکه تو را بر آن سرزمین ولایت داده ، برتر از توست و خداوند برتر از کسى است که تو را ولایت داده است . ساختن کارشان را از تو خواسته و تو را به آنها آزموده است .
اى مالک ، خود را براى جنگ با خدا بسیج مکن که تو را در برابر خشم او توانى نیست و از عفو و بخشایش او هرگز بى نیاز نخواهى بود . هرگاه کسى را بخشودى ، از کرده خود پشیمان مشو و هرگاه کسى را عقوبت نمودى ، از کرده خود شادمان مباش .
هرگز به خشمى ، که از آنت امکان رهایى هست ، مشتاب و مگوى که مرا بر شما امیر ساختهاند و باید فرمان من اطاعت شود . زیرا ، چنین پندارى سبب فساد دل و سستى دین و نزدیک شدن دگرگونیها در نعمتهاست . هرگاه ، از سلطه و قدرتى که در آن هستى در تو نخوتى یا غرورى پدید آمد به عظمت ملک خداوند بنگر که برتر از توست و بر کارهایى تواناست که تو را بر آنها توانایى نیست . این نگریستن سرکشى تو را تسکین مى دهد و تندى و سرافرازى را فرو مى کاهد و خردى را که از تو گریخته است به تو باز مى گرداند .
بپرهیز از اینکه خود را در عظمت با خدا برابر دارى یا در کبریا و جبروت ، خود را به او همانند سازى که خدا هر جبارى را خوار کند و هر خودکامه اى را پست و بیمقدار سازد . هر چه خدا بر تو فریضه کرده است ، ادا کن و درباره خواص خویشاوندانت و از افراد رعیت ، هرکس را که دوستش مى دارى ، انصاف را رعایت نماى . که اگر نه چنین کنى ، ستم کرده اى و هر که بر بندگان خدا ستم کند ، افزون بر بندگان ، خدا نیز خصم او بود . و خدا با هر که خصومت کند ، حجتش را نادرست سازد و همواره با او در جنگ باشد تا از این کار باز ایستد و توبه کند . هیچ چیز چون ستمکارى ، نعمت خدا را دیگرگون نکند و خشم خدا را برنینگیزد ، زیرا خدا دعاى ستمدیدگان را مى شنود و در کمین ستمکاران است .
باید که محبوبترین کارها در نزد تو ، کارهایى باشد که با میانه روى سازگارتر بود و با عدالت دمسازتر و خشنودى رعیت را در پى داشته باشد زیرا خشم تودههاى مردم ، خشنودى نزدیکان را زیر پاى بسپرد و حال آنکه ، خشم نزدیکان اگر توده هاى مردم از تو خشنود باشند ، ناچیز گردد . خواص و نزدیکان کسانى هستند که به هنگام فراخى و آسایش بر دوش والى بارى گرانند و چون حادثه اى پیش آید کمتر از هر کس به یاریش برخیزند و خوش ندارند که به انصاف درباره آنان قضاوت شود . اینان همه چیز را به اصرار از والى مى طلبند و اگر عطایى یابند ، کمتر از همه سپاس مى گویند و اگر به آنان ندهند ، دیرتر از دیگران پوزش مى پذیرند . در برابر سختیهاى روزگار ، شکیباییشان بس اندک است . اما ستون دین و انبوهى مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان ، عامه مردم هستند ، پس ، باید توجه تو به آنان بیشتر و میل تو به ایشان افزونتر باشد .
و باید که دورترین افراد رعیت از تو و دشمنترین آنان در نزد تو ، کسى باشد که بیش از دیگران عیبجوى مردم است . زیرا در مردم عیبهایى است و والى از هر کس دیگر به پوشیدن آنها سزاوارتر است . از عیبهاى مردم آنچه از نظرت پنهان است ، مخواه که آشکار شود ، زیرا آنچه بر عهده توست ، پاکیزه ساختن چیزهایى است که بر تو آشکار است و خداست که بر آنچه از نظرت پوشیده است ، داورى کند . تا توانى عیبهاى دیگران را بپوشان ، تا خداوند عیبهاى تو را که خواهى از رعیت مستور بماند ، بپوشاند . و از مردم گره هر کینه اى را بگشاى و از دل بیرون کن و رشته هر عداوت را بگسل و خود را از آنچه از تو پوشیده داشتهاند ، به تغافل زن و گفته سخن چین را تصدیق مکن . زیرا سخن چین ، خیانتکار است ، هر چند ، خود را چون نیکخواهان وانماید .
با بخیلان رأى مزن که تو را از جود و بخشش باز دارند و نه با حریصان ، زیرا حرص و طمع را در چشم تو مى آرایند که بخل و ترس و آزمندى ، خصلتهایى گوناگون هستند که سوء ظن به خدا همه را دربر دارد . بدترین وزیران تو ، وزیرى است که وزیر بدکاران پیش از تو بوده است و شریک گناهان ایشان . مبادا که اینان همراز و همدم تو شوند ، زیرا یاور گناهکاران و مددکار ستم پیشگان بوده اند . در حالى که ، تو مى توانى بهترین جانشین را برایشان بیابى از کسانى که در رأى و اندیشه و کاردانى همانند ایشان باشند ولى بار گناهى چون بار گناه آنان بر دوش ندارند ، از کسانى که ستمگرى را در ستمش و بزهکارى را در بزهش یارى نکرده باشند . رنج اینان بر تو کمتر است و یاریشان بهتر و مهربانیشان بیشتر و دوستیشان با غیر تو کمتر است .
اینان را در خلوت و جلوت به دوستى برگزین . و باید که برگزیدهترین وزیران تو کسانى باشند که سخن حق بر زبان آرند ، هر چند ، حق تلخ باشد و در کارهایى که خداوند بر دوستانش نمى پسندد کمتر تو را یارى کنند ، هر چند ، که این سخنان و کارها تو را ناخوش آید . به پرهیزگاران و راست گویان بپیوند ، سپس ، از آنان بخواه که تو را فراوان نستایند و به باطلى که مرتکب آن نشده اى ، شادمانت ندارند ، زیرا ستایش آمیخته به تملق ، سبب خودپسندى شود و آدمى را به سرکشى وادارد .
و نباید که نیکوکار و بدکار در نزد تو برابر باشند ، زیرا این کار سبب شود که نیکوکاران را به نیکوکارى رغبتى نماند ، ولى بدکاران را به بدکارى رغبت بیفزاید . با هر یک چنان رفتار کن که او خود را بدان ملزم ساخته است . و بدان ، بهترین چیزى که حسن ظن والى را نسبت به رعیتش سبب مى شود ، نیکى کردن والى است در حق رعیت و کاستن است از بار رنج آنان و به اکراه وادار نکردنشان به انجام دادن کارهایى که بدان ملزم نیستند . و تو باید در این باره چنان باشى که حسن ظن رعیت براى تو فراهم آید . زیرا حسن ظن آنان ، رنج بسیارى را از تو دور مى سازد . به حسن ظن تو ، کسى سزاوارتر است که در حق او بیشتر احسان کرده باشى و به بدگمانى ، آن سزاوارتر که در حق او بدى کرده باشى .
سنت نیکویى را که بزرگان این امت به آن عمل کرده اند و رعیت بر آن سنت به نظام آمده و حالش نیکو شده است ، مشکن و سنتى میاور که به سنتهاى نیکوى گذشته زیان رساند ، آنگاه پاداش نیک بهره کسانى شود که آن سنتهاى نیکو نهاده اند و گناه بر تو ماند که آنها را شکسته اى . تا کار کشورت به سامان آید و نظامهاى نیکویى ، که پیش از تو مردم برپاى داشته بودند برقرار بماند ، با دانشمندان و حکیمان ، فراوان ، گفتگو کن در تثبیت آنچه امور بلاد تو را به صلاح مى آورد و آن نظم و آیین که مردم پیش از تو بر پاى داشته اند .
بدان ، که رعیت را صنفهایى است که کارشان جز به یکدیگر اصلاح نشود و از یکدیگر بى نیاز نباشند . صنفى از ایشان لشکرهاى خدایند و صنفى ، دبیران خاص یا عام و صنفى قاضیان عدالت گسترند و صنفى ، کارگزاراناند که باید در کار خود انصاف و مدارا را به کار دارند و صنفى جزیه دهندگان و خراجگزارانند ، چه ذمى و چه مسلمان و صنفى بازرگاناناند و صنعتگران و صنفى فرودین که حاجتمندان و مستمندان باشند . هر یک را خداوند سهمى معین کرده و میزان آن را در کتاب خود و سنت پیامبرش ( صلى الله علیه و آله ) بیان فرموده و دستورى داده که در نزد ما نگهدارى مىشود .
اما لشکرها ، به فرمان خدا دژهاى استوار رعیتند و زینت والیان . دین به آنها عزّت یابد و راهها به آنها امن گردد و کار رعیت جز به آنها استقامت نپذیرد . و کار لشکر سامان نیابد ، جز به خراجى که خداوند براى ایشان مقرر داشته تا در جهاد با دشمنانشان نیرو گیرند و به آن در به سامان آوردن کارهاى خویش اعتماد کنند و نیازهایشان را برآورد . این دو صنف ، برپاى نمانند مگر به صنف سوم که قاضیان و کارگزاران و دبیراناند ، اینان عقدها و معاهده ها را مى بندند و منافع حکومت را گرد مى آورند و در هر کار ، چه خصوصى و چه عمومى ، به آنها متکى توان بود . و اینها که برشمردم ، استوار نمانند مگر به بازرگانان و صنعتگران که گردهم مى آیند و تا سودى حاصل کنند ، بازارها را برپاى مى دارند و به کارهایى که دیگران در انجام دادن آنها ناتواناند امور رعیت را سامان مى دهند . آنگاه ، صنف فرودین ، یعنى نیازمندان و مسکیناناند و سزاوار است که والى آنان را به بخشش خود بنوازد و یاریشان کند . در نزد خداوند ، براى هر یک از این اصناف ، گشایشى است . و هر یک را بر والى حقى است ، آن قدر که حال او نیکو دارد و کارش را به صلاح آورد . و والى از عهده آنچه خدا بر او مقرر داشته ، بر نیاید مگر ، به کوشش و یارى خواستن از خداى و ملزم ساختن خویش به اجراى حق و شکیبایى ورزیدن در کارها ، خواه بر او دشوار آید یا آسان نماید .
آنگاه از لشکریان خود آن را که در نظرت نیکخواهترین آنها به خدا و پیامبر او و امام توست ، به کار برگمار . اینان باید پاکدامنترین و شکیباترین افراد سپاه باشند ، دیر خشمناک شوند و چون از آنها پوزش خواهند ، آرامش یابند . به ناتوانان ، مهربان و بر زورمندان ، سختگیر باشند . درشتیشان به ستم بر نینگیرد و نرمیشان برجاى ننشاند . آنگاه به مردم صاحب حسب و خوشنام بپیوند ، از خاندانهاى صالح که سابقه اى نیکو دارند و نیز پیوند خود با سلحشوران و دلیران و سخاوتمندان و جوانمردان استوار نماى ، زیرا اینان مجموعه هاى کرمند و شاخه هاى احسان و خوبى . آنگاه به کارهایشان آنچنان بپرداز که پدر و مادر به کار فرزند خویش مى پردازند . اگر کارى کرده اى که سبب نیرومندى آنها شده است ، نباید در نظرت بزرگ آید و نیز نباید لطف و احسان تو در حق آنان هر چند خرد باشد ، در نظرت اندک جلوه کند . زیرا لطف و احسان تو سبب مى شود که نصیحت خود از تو دریغ ندارند و به تو حسن ظن یابند . نباید بدین بهانه ، که به کارهاى بزرگ مى پردازى ، از کارهاى کوچکشان غافل مانى ، زیرا الطاف کوچک را جایى است که از آن بهرهمند مى شوند و توجه به کارهاى بزرگ را هم جایى است که از آن بى نیاز نخواهند بود .
باید برگزیدهترین سران سپاه تو ، در نزد تو ، کسى باشد که در بخشش به افراد سپاه قصور نورزد و به آنان یارى رساند و از مال خویش چندان بهرهمندشان سازد که هزینه خود و خانوادهشان را ، که بر جاى نهاده اند ، کفایت کند ، تا یکدل و یک رأى روى به جهاد دشمن آورند ، زیرا مهربانى تو به آنها دلهایشان را به تو مهربان سازد . و باید که بهترین مایه شادمانى والیان برپاىداشتن عدالت در بلاد باشد و پدید آمدن دوستى در میان افراد رعیت . و این دوستى پدید نیاید ، مگر به سلامت دلهاشان . و نیکخواهیشان درست نبود ، مگر آنگاه که براى کارهاى خود بر گرد والیان خود باشند و بار دولت ایشان را بر دوش خویش سنگین نشمارند و از دیر کشیدن فرمانرواییشان ملول نشوند . پس امیدهایشان را نیک برآور و پیوسته به نیکیشان بستاى و رنجهایى را که تحمل کرده اند ، همواره بر زبان آر ، زیرا یاد کردن از کارهاى نیکشان ، دلیران را برمىانگیزد و از کارماندگان را به کار ترغیب مى کند . ان شاء الله . و همواره در نظر دار که هر یک در چه کارى تحمل رنجى کرده اند ، تا رنجى را که یکى تحمل کرده به حساب دیگرى نگذارى و کمتر از رنج و محنتى که تحمل کرده ، پاداشش مده . شرف و بزرگى کسى تو را واندارد که رنج اندکش را بزرگ شمرى و فرودستى کسى تو را واندارد که رنج بزرگش را خرد به حساب آورى . چون کارى بر تو دشوار گردد و شبهه آمیز شود در آن کار به خدا و رسولش رجوع کن . زیرا خداى تعالى به قومى که دوستدار هدایتشان بود ، گفته است : « اى کسانى که ایمان آورده اید از خدا اطاعت کنید و از رسول و الوالامر خویش فرمان برید و چون در امرى اختلاف کردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید به خدا و پیامبر رجوع کنید . »
رجوع به خدا ، گرفتن محکمات کتاب اوست و رجوع به رسول ، گرفتن سنت جامع اوست ، سنتى که مسلمانان را گرد مى آورد و پراکنده نمى سازد . و براى داورى در میان مردم ، یکى از افراد رعیت را بگزین که در نزد تو برتر از دیگران بود . از آن کسان ، که کارها بر او دشوار نمى آید و از عهده کار قضا برمى آید . مردى که مدعیان با ستیزه و لجاج ، رأى خود را بر او تحمیل نتوانند کرد و اگر مرتکب خطایى شد ، بر آن اصرار نورزد و چون حقیقت را شناخت در گرایش به آن درنگ ننماید و نفسش به آزمندى متمایل نگردد و به اندک فهم ، بى آنکه به عمق حقیقت رسد ، بسنده نکند .
قاضى تو باید ، از هر کس دیگر موارد شبهه را بهتر بشناسد و بیش از همه به دلیل متکى باشد و از مراجعه صاحبان دعوا کمتر از دیگران ملول شود و در کشف حقیقت ، شکیباتر از همه باشد و چون حکم آشکار شد ، قاطع رأى دهد .
چربزبانى و ستایش به خودپسندیش نکشاند . از تشویق و ترغیب دیگران به یکى از دو طرف دعوا متمایل نشود . چنین کسان اندک به دست آیند ، پس داورى مردى چون او را نیکو تعهد کن و نیکو نگهدار . و در بذل مال به او ، گشاده دستى به خرج ده تا گرفتاریش برطرف شود و نیازش به مردم نیفتد . و او را در نزد خود چنان منزلتى ده که نزدیکانت درباره او طمع نکنند و در نزد تو از آسیب دیگران در امان ماند .
در این کار ، نیکو نظر کن که این دین در دست بدکاران اسیر است . از روى هوا و هوس در آن عمل مى کنند و آن را وسیله طلب دنیا قرار داده اند .
در کار کارگزارانت بنگر و پس از آزمایش به کارشان برگمار ، نه به سبب دوستى با آنها . و بىمشورت دیگران به کارشان مگمار ، زیرا به رأى خود کار کردن و از دیگران مشورت نخواستن ، گونه اى از ستم و خیانت است . کارگزاران شایسته را در میان گروهى بجوى که اهل تجربت و حیا هستند و از خاندانهاى صالح ، آنها که در اسلام سابقه اى دیرین دارند . اینان به اخلاق شایسته ترند و آبرویشان محفوظتر است و از طمعکارى بیشتر رویگرداناند و در عواقب کارها بیشتر مى نگرند .
در ارزاقشان بیفزاى ، زیرا فراوانى ارزاق ، آنان را بر اصلاح خود نیرو دهد و از دست اندازى به مالى که در تصرف دارند ، باز مىدارد . و نیز براى آنها حجت است ، اگر فرمانت را مخالفت کنند یا در امانتت خللى پدید آورند . پس در کارهایشان تفقد کن و کاوش نماى و جاسوسانى از مردم راستگوى و وفادار به خود بر آنان بگمار .
زیرا مراقبت نهانى تو در کارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق رعیت وامى دارد . و بنگر تا یاران کارگزارانت تو را به خیانت نیالایند . هر گاه یکى از ایشان دست به خیانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خیانت او گرد آمد و همه بدان گواهى دادند ، همین خبرها تو را بس بود . باید به سبب خیانتى که کرده تنش را به تنبیه بیازارى و از کارى که کرده است ، بازخواست نمایى . سپس ، خوار و ذلیلش سازى و مهر خیانت بر او زنى و ننک تهمت را بر گردنش آویزى . در کار خراج نیکو نظر کن ، به گونه اى که به صلاح خراجگزاران باشد . زیرا صلاح کار خراج و خراجگزاران ، صلاح کار دیگران است و دیگران حالشان نیکو نشود ، مگر به نیکوشدن حال خراجگزاران ، زیرا همه مردم روزی خوار خراج و خراجگزارانند .
ولى باید بیش از تحصیل خراج در اندیشه زمین باشى ، زیرا خراج حاصل نشود ، مگر به آبادانى زمین و هر که خراج طلبد و زمین را آباد نسازد ، شهرها و مردم را هلاک کرده است و کارش استقامت نیابد ، مگر اندکى . هرگاه از سنگینى خراج یا آفت محصول یا بریدن آب یا نیامدن باران یا دگرگون شدن زمین ، چون در آب فرو رفتن آن یا بى آبى ، شکایت نزد تو آوردند ، از هزینه و رنجشان بکاه ، آنقدر که امید مى دارى که کارشان را سامان دهد . و کاستن از خراج بر تو گران نیاید ، زیرا اندوخته اى شود براى آبادانى بلاد تو و زیور حکومت تو باشد ، که ستایش آنها را به خود جلب کردهاى و سبب شادمانى دل تو گردد ، که عدالت را در میانشان گسترده اى و به افزودن ارزاقشان و به آنچه در نزد ایشان اندوخته اى از آسایش خاطرشان و اعتمادشان به دادگرى خود و مدارا در حق ایشان ، براى خود تکیه گاهى استوار ساختهاى . چه بسا کارها پیش آید که اگر رفع مشکل را بر عهده آنها گذارى ، به خوشدلى به انجامش رسانند . زیرا چون بلاد آباد گردد ، هر چه بر عهده مردمش نهى ، انجام دهند که ویرانى زمین را تنگدستى مردم آن سبب شود و مردم زمانى تنگدست گردند که همت والیان ، همه گردآوردن مال بود و به ماندن خود بر سر کار اطمینان نداشته باشند و از آنچه مایه عبرت است ، سود برنگیرند .
سپس ، به دبیرانت نظر کن و بهترین آنان را بر کارهاى خود بگمار و نامه هایى را که در آن تدبیرها و اسرار حکومتت آمده است ، از جمع دبیران ، به کسى اختصاص ده که به اخلاق از دیگران شایستهتر باشد . از آن گروه که اکرام تو سرمستش نسازد یا چنان دلیرش نکند که در مخالفت با تو ، بر سر جمع سخن گوید و غفلتش سبب نشود که نامه هاى عاملانت را به تو نرساند یا در نوشتن پاسخ درست تو به آنها درنگ روا دارد ، یا در آنچه براى تو مى ستاند یا از سوى تو مى دهد ، سهل انگارى کند ، یا پیمانى را که به سود تو بسته ، سست گرداند و از فسخ پیمانى که به زیان توست ، ناتوان باشد . دبیر باید به پایگاه و مقام خویش در کارها آگاه باشد زیرا کسى که مقدار خویش را نداند ، به طریق اولى ، مقدار دیگران را نتواند شناخت . مباد که در گزینش آنها بر فراست و اعتماد و حسن ظن خود تکیه کنى . زیرا مردان با ظاهر آرایى و نیکو خدمتى ، خویشتن را در چشم والیان عزیز گردانند . ولى ، در پس این ظاهر آراسته و خدمت نیکو ، نه نشانى از نیکخواهى است و نه امانت .
دبیرانت را به کارهایى که براى حکام پیش از تو بر عهده داشته اند ، بیازماى و از آن میان ، بهترین آنها را که در میان مردم اثرى نیکوتر نهاده اند و به امانت چهرهاى شناختهاند ، اختیار کن . که اگر چنین کنى این کار دلیل نیکخواهى تو براى خداوند است و هم به آن کس که کار خود را بر عهده تو نهاده . بر سر هر کارى از کارهاى خود از میان ایشان ، رئیسى برگمار . کسى که بزرگى کار مقهورش نسازد و بسیارى آنها سبب پراکندگى خاطرش نشود . اگر در دبیران تو عیبى یافته شود و تو از آن غفلت کرده باشى ، تو را به آن بازخواست کنند .
اینک سفارش مرا در حق بازرگانان و پیشهوران بپذیر و درباره آنها به کارگزارانت نیکو سفارش کن . خواه آنها که بر یک جاى مقیماند و خواه آنها که با سرمایه خویش این سو و آن سو سفر کنند و با دسترنج خود زندگى نمایند . زیرا این گروه ، خود مایه هاى منافعاند و اسباب رفاه و آسودگى و به دست آورندگان آن از راههاى دشوار و دور و خشکى و دریا و دشتها و کوهساران و جایهایى که مردم در آن جایها گرد نیایند و جرئت رفتن به آن جایها ننمایند . اینان مردمى مسالمت جویند که نه از فتنه گریهایشان بیمى است و نه از شر و فسادشان وحشتى . در کارشان نظر کن ، خواه در حضرت تو باشند یا در شهرهاى تو . با اینهمه بدان که بسیارى از ایشان را روشى ناشایسته است و حریصاند و بخیل . احتکار مى کنند و به میل خود براى کالاى خود بها مى گذارند ، با این کار به مردم زیان مىرسانند و براى والیان هم مایه ننگ و عیب هستند .
پس از احتکار منع کن که رسول الله ( صلى الله علیه و آله ) از آن منع کرده است و باید خرید و فروش به آسانى صورت گیرد و بر موازین عدل ، به گونهاى که در بها ، نه فروشنده زیان بیند و نه بر خریدار اجحاف شود . پس از آنکه احتکار را ممنوع داشتى ، اگر کسى باز هم دست به احتکار کالا زد ، کیفرش ده و عقوبتش کن تا سبب عبرت دیگران گردد ولى کار به اسراف نکشد .
خدا را ، خدا را ، در باب طبقه فرودین : کسانى که بیچارگاناند از مساکین و نیازمندان و بینوایان و زمینگیران . در این طبقه ، مردمى هستند سائل و مردمى هستند ، که در عین نیاز روى سؤال ندارند . خداوند حقى براى ایشان مقرر داشته و از تو خواسته است که آن را رعایت کنى ، پس ، در نگهداشت آن بکوش . براى اینان در بیت المال خود حقى مقرر دار و نیز بخشى از غلات اراضى خالصه اسلام را ، در هر شهرى ، به آنان اختصاص ده . زیرا براى دورترینشان همان حقى است که نزدیکترینشان از آن برخوردارند . و از تو خواسته اند که حق همه را ، اعم از دور و نزدیک ، نیکو رعایت کنى . سرمستى و غرور ، تو را از ایشان غافل نسازد ، زیرا این بهانه که کارهاى خرد را به سبب پرداختن به کارهاى مهم و بزرگ از دست هشتن ، هرگز پذیرفته نخواهد شد .
پس همت خود را از پرداختن به نیازهایشان دریغ مدار و به تکبر بر آنان چهره دژم منماى و کارهاى کسانى را که به تو دست نتوانند یافت ، خود ، تفقد و بازجست نماى . اینان مردمى هستند که در نظر دیگران بیمقدارند و مورد تحقیر رجال حکومت . کسانى از امینان خود را که خداى ترس و فروتن باشند ، براى نگریستن در کارهایشان برگمار تا نیازهایشان را به تو گزارش کنند .
با مردم چنان باش ، که در روز حساب که خدا را دیدار مى کنى ، عذرت پذیرفته آید که گروه ناتوانان و بینوایان به عدالت تو نیازمندتر از دیگرانند و چنان باش که براى یک یک آنان در پیشگاه خداوندى ، در اداى حق ایشان ، عذرى توانى داشت .
تیمار دار یتیمان باش و غمخوار پیران از کار افتاده که بیچاره اند و دست سؤال پیش کس دراز نکنند و این کار بر والیان دشوار و گران است و هرگونه حقى دشوار و گران آید . و گاه باشد که خداوند این دشواریها را براى کسانى که خواستار عاقبت نیک هستند ، آسان مى سازد . آنان خود را به شکیبایى وامى دارند و به وعده راست خداوند ، درباره خود اطمینان دارند .
براى کسانى که به تو نیاز دارند ، زمانى معین کن که در آن فارغ از هر کارى به آنان پردازى . براى دیدار با ایشان به مجلس عام بنشین ، مجلسى که همگان در آن حاضر توانند شد و ، براى خدایى که آفریدگار توست ، در برابرشان فروتنى نمایى و بفرماى تا سپاهیان و یاران و نگهبانان و پاسپانان به یک سو شوند ، تا سخنگویشان بى هراس و بىلکنت زبان سخن خویش بگوید . که من از رسول الله ( صلى الله علیه و آله ) بارها شنیدم که مى گفت : پاک و آراسته نیست امتى که در آن امت ، زیردست نتواند بدون لکنت زبان حق خود را از قوى دست بستاند . پس تحمل نماى ، درشتگویى یا عجز آنها را در سخن گفتن . و تنگ حوصلگى و خودپسندى را از خود دور ساز تا خداوند درهاى رحمتش را به روى تو بگشاید و ثواب طاعتش را به تو عنایت فرماید . اگر چیزى مى بخشى ، چنان بخش که گویى تو را گوارا افتاده است و اگر منع مى کنى ، باید که منع تو با مهربانى و پوزشخواهى همراه بود .
سپس کارهایى است که باید خود به انجام دادنشان پردازى . از آن جمله ، پاسخ دادن است به کارگزاران در جایى که دبیرانت درمانده شوند . دیگر برآوردن نیازهاى مردم است در روزى که بر تو عرضه مى شوند ، ولى دستیارانت در اداى آنها درنگ و گرانى مىکنند . کار هر روز را در همان روز به انجام رسان ، زیرا هر روز را کارى است خاص خود .
بهترین وقتها و بیشترین ساعات عمرت را براى آنچه میان تو و خداست ، قرار ده اگر چه در همه وقتها ، کار تو براى خداست ، هرگاه نیتت صادق باشد و رعیت را در آن آسایش رسد .
باید در اقامه فرایضى ، که خاص خداوند است ، نیت خویش خالص گردانى و در اوقاتى باشد که بدان اختصاص دارد . پس در بخشى از شبانه روز ، تن خود را در طاعت خداى بگمار و اعمالى را که سبب نزدیکى تو به خداى مى شود به انجام رسان و بکوش تا اعمالت بى هیچ عیب و نقصى گزارده آید ، هر چند ، سبب فرسودن جسم تو گردد . چون با مردم نماز مى گزارى ، چنان مکن که آنان را رنجیده سازى یا نمازت را ضایع گردانى ، زیرا برخى از نمازگزاران بیمارند و برخى نیازمند . از رسول الله ( صلى الله علیه و آله ) هنگامى که مرا به یمن مى فرستاد ، پرسیدم که چگونه با مردم نمازگزارم ؟ فرمود : به قدر توان ناتوانترین آنها و بر مؤمنان مهربان باش .
به هر حال ، روى پوشیدنت از مردم به دراز نکشد ، زیرا روى پوشیدن والیان از رعیت خود ، گونه اى نامهربانى است به آنها و سبب مى شود که از امور ملک آگاهى اندکى داشته باشند . اگر والى از مردم رخ بپوشد ، چگونه تواند از شوربختیها و رنجهاى آنان آگاه شود . آن وقت ، بسا بزرگا ، که در نظر مردم خرد آید و بسا خردا ، که بزرگ جلوه کند و زیبا ، زشت و زشت ، زیبا نماید و حق و باطل به هم بیامیزند . زیرا والى انسان است و نمى تواند به کارهاى مردم که از نظر او پنهان مانده ، آگاه گردد .
و حق را هم نشانه هایى نیست که به آنها انواع راست از دروغ شناخته شود . و تو یکى از این دو تن هستى : یا مردى هستى در اجراى حق گشاده دست و سخاوتمند ، پس چرا باید روى پنهان دارى و از اداى حق واجبى که بر عهده توست دریغ فرمایى و در کار نیکى ، که باید به انجام رسانى ، درنگ روا دارى . یا مردى هستى که هیچ خواهشى را و نیازى را برنمىآورى ، در این حال ، مردم ، دیگر از تو چیزى نخواهند و از یارى تو نومید شوند ، با اینکه نیازمندیهاى مردم براى تو رنجى پدید نیاورد ، زیرا آنچه از تو مى خواهند یا شکایت از ستمى است یا درخواست عدالت در معاملتى .
و بدان ، که والى را خویشاوندان و نزدیکان است و در ایشان خوى برترىجویى و گردنکشى است و در معاملت با مردم رعایت انصاف نکنند . ریشه ایشان را با قطع موجبات آن صفات قطع کن . به هیچیک از اطرافیان و خویشاوندانت زمینى را به اقطاع مده ، مبادا به سبب نزدیکى به تو ، پیمانى بندند که صاحبان زمینهاى مجاورشان را در سهمى که از آب دارند یا کارى که باید به اشتراک انجام دهند ، زیان برسانند و بخواهند بار زحمت خود بر دوش آنان نهند . پس لذت و گوارایى ، نصیب ایشان شود و ننگ آن در دنیا و آخرت بهره تو گردد . اجراى حق را درباره هر که باشد ،
چه خویشاوند و چه بیگانه ، لازم بدار و در این کار شکیبایى به خرج ده که خداوند پاداش شکیبایى تو را خواهد داد . هر چند ، در اجراى عدالت ، خویشاوندان و نزدیکان تو را زیان رسد . پس چشم به عاقبت دار ، هر چند ، تحمل آن بر تو سنگین آید که عاقبتى نیک و پسندیده است .
اگر رعیت بر تو به ستمگرى گمان برد ، عذر خود را به آشکارا با آنان در میانه نه و با این کار از بدگمانیشان بکاه ، که چون چنین کنى ، خود را به عدالت پروده اى و با رعیت مدارا نموده اى . عذرى که مىآورى سبب مىشود که تو به مقصود خود رسى و آنان نیز به حق راه یابند .
اگر دشمنت تو را به صلح فراخواند ، از آن روى برمتاب که خشنودى خداى در آن نهفته است . صلح سبب بر آسودن سپاهیانت شود و تو را از غم و رنج برده اند و کشورت را امنیت بخشد . ولى ، پس از پیمان صلح ، از دشمن برحذر باش و نیک برحذر باش . زیرا دشمن ، چه بسا نزدیکى کند تا تو را به غفلت فرو گیرد . پس دوراندیشى را از دست منه و حسن ظن را به یک سو نه و اگر میان خود و دشمنت پیمان دوستى بستى و امانش دادى به عهد خویش وفا کن و امانى را که دادهاى ، نیک ، رعایت نماى . در برابر پیمانى که بستهاى و امانى که داده اى خود را سپر ساز ، زیرا هیچ یک از واجبات خداوندى که مردم با وجود اختلاف در آرا و عقاید ، در آن همداستان و هم رأى هستند ، بزرگتر از وفاى به عهد و پیمان نیست . حتى مشرکان هم وفاى به عهد را در میان خود لازم مى شمردند ، زیرا عواقب ناگوار غدر و پیمان شکنى را دریافته بودند . پس در آنچه بر عهده گرفته اى ، خیانت مکن و پیمانت را مشکن و خصمت را به پیمان مفریب . زیرا تنها نادانان شقى در برابر خداى تعالى ، دلیرى کنند .
خداوند پیمان و زینهار خود را به سبب رحمت و محبتى ، که بر بندگان خود دارد ، امان قرار داده و آن را چون حریمى ساخته که در سایه سار استوار آن زندگى کنند و به جوار آن پناه آورند . پس نه خیانت را جایى براى خودنمایى است و نه فریب را و نه حیلهگرى را . پیمانى مبند که در آن تأویل را راه تواند بود و پس از بستن و استوار کردن پیمان براى بر هم زدنش به عبارتهاى دو پهلو که در آنها ایهامى باشد ، تکیه منماى . و مبادا که سختى اجراى پیمانى که بر گردن گرفتهاى و باید عهد خدا را در آن رعایت کنى ، تو را به شکستن و فسخ آن وادارد ، بى آنکه در آن حقى داشته باشى .
زیرا پایدارى تو در برابر کار دشوارى که امید به گشایش آن بسته اى و عاقبت خوشش را چشم مى دارى ، از غدرى که از سرانجامش بیمناک هستى بسى بهتر است . و نیز به از آن است که خداوندت بازخواست کند و راه طلب بخشایش در دنیا و آخرت بر تو بسته شود .
بپرهیز از خونها و خونریزیهاى بناحق . زیرا هیچ چیز ، بیش از خونریزى بناحق ، موجب کیفر خداوند نشود و بازخواستش را سبب نگردد و نعمتش را به زوال نکشد و رشته عمر را نبرد . خداوند سبحان ، چون در روز حساب به داورى در میان مردم پردازد ، نخستین داورى او درباره خونهایى است که مردم از یکدیگر ریخته اند . پس مباد که حکومت خود را با ریختن خون حرام تقویت کنى ، زیرا ریختن چنان خونى نه تنها حکومت را ناتوان و سست سازد ، بلکه آن را از میان برمى دارد یا به دیگران مى سپارد . اگر مرتکب قتل عمدى شوى ، نه در برابر خدا معذورى ، نه در برابر من ، زیرا قتل عمد موجب قصاص مىشود . اگر به خطایى دچار گشتى و کسى را کشتى یا تازیانه ات ، یا شمشیرت ، یا دستت در عقوبت از حد درگذرانید یا به مشت زدن و یا بالاتر از آن ، به ناخواسته ، مرتکب قتلى شدى ، نباید گردنکشى و غرور قدرت تو مانع آید که خونبهاى مقتول را به خانواده اش بپردازى .
از خودپسندى و از اعتماد به آنچه موجب اعجابت شده و نیز از دلبستگى به ستایش و چربزبانیهاى دیگران ، پرهیز کن ، زیرا یکى از بهترین فرصتهاى شیطان است براى تاختن تا کردارهاى نیکوى نیکوکاران را نابود سازد . زنهار از اینکه به احسان خود بر رعیت منت گذارى یا آنچه براى آنها کرده اى ، بزرگش شمارى یا وعده دهى و خلاف آن کنى . زیرا منت نهادن احسان را باطل کند و بزرگ شمردن کار ، نور حق را خاموش گرداند و خلف وعده ، سبب برانگیختن خشم خدا و مردم شود .
خداى تعالى فرماید : خداوند سخت به خشم مىآید که چیزى بگویید و به جاى نیاورید . از شتاب کردن در کارها پیش از رسیدن زمان آنها بپرهیز و نیز ، از سستى در انجام دادن کارى که زمان آن فرا رسیده است و از لجاج و اصرار در کارى که سررشته اش ناپیدا بود و از سستى کردن در کارها ، هنگامى که راه رسیدن به هدف باز و روشن است ، حذر نماى . پس هر چیز را به جاى خود بنه و هر کار را به هنگامش به انجام رسان .
و بپرهیز از اینکه به خود اختصاص دهى ، چیزى را که همگان را در آن حقى است یا خود را به نادانى زنى در آنچه توجه تو به آن ضرورى است و همه از آن آگاه اند . زیرا بزودى آن را از تو مى ستانند و به دیگرى مى دهند . زودا که حجاب از برابر دیدگانت برداشته خواهد شد و بینى که داد مظلومان را از تو مى ستانند . به هنگام خشم خویشتندار باش و از شدت تندى و تیزى خود بکاه و دست به روى کس بر مدار و سخن زشت بر زبان میاور و از اینهمه ، خود را در امان دار باز ایستادن از دشنام گویى و به تأخیرافکندن قهر خصم ، تا خشمت فرو نشیند و زمام اختیارت به دستت آید . و تو بر خود مسلط نشوى مگر آنگاه که بیشتر همّت یاد بازگشت به سوى پروردگارت شود .
بر تو واجب آمد که همواره به یاد داشته باشى ، آنچه که بر والیان پیش از تو رفته است ، از حکومت عادلانهاى که داشته اند یا سنت نیکویى که نهاده اند یا چیزى از پیامبر ، ( صلى الله علیه و آله ) که آورده اند یا فریضهاى که در کتاب خداست و آن را برپاى داشته اند . پس اقتدا کنى به آنچه ما بدان عمل مى کرده ایم و بکوشى تا از هر چه در این عهدنامه بر عهده تو نهاده ام و حجت خود در آن بر تو استوار کرده ام ، پیروى کنى ، تا هنگامى که نفست به هوا و هوس شتاب آرد ، بهانه اى نداشته باشى . و جز خداى کس نیست که از بدى نگهدارد و به نیکى توفیق دهد .
از وصایا و عهود رسول الله ( صلى الله علیه و آله ) با من ترغیب به نماز بود و دادن زکات و مهربانى با غلامانتان . و من این عهدنامه را که براى تو نوشتهام به وصیت او پایان مى دهم و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم .
و از این عهد نامه [ که پایان آن است ]
از خداى مى طلبم که به رحمت واسعه خود و قدرت عظیمش در برآوردن هر مطلوبى مرا و تو را توفیق دهد به چیزى که خشنودیش در آن است ، از داشتن عذرى آشکار در برابر او و آفریدگانش و آوازه نیک در میان بندگانش و نشانه هاى نیک در بلادش و کمال نعمت او و فراوانى کرمش . و اینکه کار من و تو را به سعادت و شهادت به پایان رساند ، به آنچه در نزد اوست مشتاقیم و السلام على رسول الله صلى الله علیه و آله الطیبین الطاهرین .
نامه پنجاه وچهار
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به طلحه و زبیر با عمران بن حصین خزاعى . آن را ابو جعفر اسکافى در کتاب مقامات در مناقب امیر المؤمنین ( ع ) آورده است .
اما بعد . شما نیک مى دانید ، هر چند کتمان مىکنید ، که من آهنگ مردم نکردم تا آنها آهنگ من کردند . من از آنها بیعت نخواستم تا آنها با من بیعت کردند .
شما دو تن از کسانى بودید که به سوى من آمدید و به من دست بیعت دادید . بیعت کردن مردم با من ، بدان سبب نبود که مرا قدرتى است غالب یا مالى است مهیا .
اگر شما از روى رضا با من بیعت کرده اید از این بیعتشکنى باز گردید و بر فور توبه کنید و اگر به اکراه بیعت کردهاید ، به سبب تظاهر به طاعت و در دل نهان داشتن معصیت ، راه بازخواست خود را بر من گشاده داشته اید . به جان خودم سوگند ، که شما از دیگر مهاجران به تقیه و کتمان سزاوارتر نبوده اید . نپذیرفتن بیعت من ، پیش از آنکه داخل در بیعت شوید ، براى شما آسانتر بود از بیعتکردن و خارجشدن از آن .
پندارید که من عثمان را کشته ام . میان من و شما از اهل مدینه ، کسانى هستند که نه با من هستند و نه با شما . اینان قضاوت کنند تا هر کس هر اندازه در این امر دخالت داشته بر گردنش آید و از عهده آن برآید . اى دو مرد سالخورده ، از این رأى و نظر که دارید ، بازگردید که اگر امروز چنین کنید ، تنها عار گریبانگیر شماست و اگر داورى به قیامت واگذارید ، هم عار است و هم نار . والسلام
نامه پنجاه وپنج
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به معاویه
اما بعد ، خداى سبحان دنیا را براى آخرت ، که پس از آن مى آید ، آفریده است . و مردمش را مىآزماید تا معلوم شود کدام یک به عمل نیکوترند . ما براى دنیا آفریده نشده ایم و ما را به کوشش در کار دنیا امر نفرموده اند . ما را به دنیا آوردهاند تا بیازمایندمان . خداوند مرا به تو آزموده است و تو را به من . و یکى از ما را حجت آن دیگر قرار داده . پس تو در پى دنیا تاختى و به تأویل قرآن پرداختى و مرا به جنایتى متهم ساختى ، که دست و زبان من در آن دخالتى نداشته اند . تو و مردم شام این بهتان را برساختید . عالم شما جاهلتان را برانگیخت و ایستادگانتان ، نشستگانتان را . پس درباره خود از خداى بترس و زمام خود از دست شیطان به در کن و روى به آخرت نه که راه آخرت راه ما و راه توست . و بترس که بزودى تو را حادثه اى رسد که ریشه ات را برکند و نسلت را براندازد . براى تو سوگند مى خورم ، سوگندى عارى از هر دروغ ، که اگر دست تقدیر مرا و تو را به هم رساند ، همچنان در برابر تو خواهم بود . « تا خداوند میان ما داورى کند که او بهترین داوران است.
نامه پنجاه وشش
وصیتى از آن حضرت ( ع ) به شریح بن هانى ، هنگامى او را با مقدمه لشکر خود به شام فرستاد .
در هر صبح و شام از خداى بترس و نفس خود را از دنیاى فریبنده برحذر دار . و در هیچ حال امینش مشمار و بدان که اگر نفس خویش را از بسیارى از آنچه دوست مى دارى ، به سبب آنچه ناخوش مىدارى ، باز ندارى ، هوا و هوس تو را به راههایى مى کشاند که زیانهاى فراوان در انتظارت خواهد بود . پس همواره زمام نفس خویش فرو گیر و راه خطا بر او بربند و چون به خشم آمدى ، مقهورش ساز و سرش را فرو کوب و خردش نماى.
نامه پنجاه وهفت
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به مردم کوفه هنگامى که از مدینه به بصره مىرفت .
اما بعد . من از موطن قبیله خویش بیرون آمده ام . ستمکارم یا ستمدیده ، گردنکشم یا دیگران از فرمانم رخ برتافته اند . خدا را به یاد کسى مى آورم که این نامه من به او رسد تا اگر به سوى من آید ، بنگرد که اگر سیرتى نیکو داشتم یاریم کند و اگر بدکار بودم از من بخواهد تا به حق بازگردم.
نامه پنجاه وهشت
از نامه آن حضرت ( ع ) به مردم شهرها نوشته و در آن از آنچه میان او و سپاه صفین گذشته است حکایت مىکند .
ابتداى کار ما چنین بود که با شامیان روبرو شدیم . به ظاهر خداى ما یکى بود و پیامبرمان یکى بود و دعوت ما به اسلام یکسان بود . نه ما از آنها خواستیم که بر ایمان خویش به خداوند و گواهى دادنشان به پیامبرش بیفزایند و نه آنها از ما مىخواستند . در همه چیز هم ، عقیده ما یکى بود جز در باب خون عثمان که میانمان اختلاف بود . آنها ما را بدان متهم مىکردند و ما از آن مبرّا بودیم . گفتیم بیایید تا بافرو کشتن آتش انتقام و آرام ساختن مردم ، کار را چاره کنیم که چون لهیب آن بالا گیرد ، چارهاش نتوان نمود . تا کارها به سامان آید و انتظام یابد و بتوانیم حق را به جایگاهش قرار دهیم . گفتند : نه که چاره کار را جز جنگ ندانیم . تا سرانجام جنگ در گرفت و قوت کرد و افروخته شد و شعله بر کشید . چون مرگ دندانهاى خود در ما و ایشان فرو برد و چنگالهاى خود بر تن ما بیفشرد ، در این حال ، به آنچه دعوتشان کرده بودیم ، گردن نهادند و ما نیز به آنچه دعوتمان کردند ، گردن نهادیم و در پذیرفتن خواستهاشان شتاب ورزیدیم ، تا حجت بر آنان آشکار گردید و راه عذرخواهى بسته آمد . هر کس از آنان که بر این سخن اقرار دارد ، خداوندش از هلاک بره اند و هر که لجاج ورزد و در گمراهى خویش بماند ، پیمان شکنى بیش نیست . خداوند بر دلش پرده افکنده و حوادث ناگوار به گرد سرش چرخ مى زند.
نامه پنجاه ونه
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به اسود بن قطبه فرمانرواى حلوان
اما بعد . هر گاه والى را نسبت به افراد رعیب میل و هوا گونه گون باشد ، بسا از اجراى عدالت باز ماند . پس باید کار مردم ، در حقى که دارند ، در نزد تو یکسان باشد که از ستم نتوان به عدالت رسید و از هر چه همانند آن را ناروا مى شمارى دورى گزین و خود را به کارى که خدا بر تو واجب ساخته ، وادار نماى ، در حالى که ، امید پاداش او دارى و از عقابش بیمناک هستى . و بدان ، که دنیا سراى بلاهاست . کسى را در آن ساعتى آسودگى نیست ، جز آنکه آسودگیش سبب حسرت و دریغ او در قیامت گردد . هیچ چیز تو را از حق بى نیاز نگرداند . و از آن حقها که بر گردن توست یکى نگهدارى نفس توست از کژتابیهایش و کوشش توست در کار رعیت به قدر توانت . زیرا آنچه از آنها نصیب تو مى شود بسى بیش از چیزى است که از تو نصیب آنان گردد . والسلام
نامه شصت
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به عاملانى که لشکر از سرزمینهایشان مىگذرد
از بنده خدا ، على امیر المؤمنین ، به گرد آورندگان خراج و عمال بلاد که لشکر از سرزمینشان مىگذرد . اما بعد . من لشکرى را گسیل داشتم که اگر خدا خواهد بر شما خواهد گذشت و آنچه را که خداوند واجب گردانیده است به آنان سفارش کردهام ، که به کس آزار نرسانند و گزند خویش از دیگران باز دارند . من ، در نزد شما ، به سبب بیعتى که میان ماست ، بیزارم از آسیبى که سپاهیان به مردم رسانند . مگر آنکه ، یکى از آنها گرسنه مانده و براى سیر کردن خود ، جز آن راهى نداشته باشد . پس کسى را که دست به ستم مىگشاید در برابر ستمش کیفر دهید . در عین حال ، سفیهانتان را از زیان رسانیدن و تعرض به آنها منع کنید . من خود در میان لشکرم . شکایتهاى خود به من رسانید . و آن سختیها که از ایشان به شما رسد و توان دفع آن را جز به خدا ، یا به من ندارید ، با من در میان نهید ، تا به یارى خدا آن را دگرگون سازم و اصلاح کنم . ان شاء اللّه
موفق باشید ...