رهگذر راه نور

در قرآن مجید خداوند بار ها گفته است که اگر متقی و پر هیزکار شوید در های برکت از آسمان و زمین به روی شما گشوده خواهد شد.

رهگذر راه نور

در قرآن مجید خداوند بار ها گفته است که اگر متقی و پر هیزکار شوید در های برکت از آسمان و زمین به روی شما گشوده خواهد شد.

در گذر یک تولد ...

ولادت با سعادت حضرت زینب (س) در مدینه طیبه در سال 5 ﻫ.ق در روز 5 جمادی الاول واقع گردید.

 پدر بزرگوار آن حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) و مادر گرامی اش حضرت صدیقه طاهره (س) بود .

ستاره ی مدینه وقتی به دنیا آمد، امام حسین (ع) به سرعت خود را به پدر رساند و با اشتیاق خبر تولد خواهرش را به او داد و منتظر لبخندی بر لب پدر شد، اما در کمال شگفتی اشک پدر را دید که بر گونه اش جاری شد. حسین(ع) سبب گریه پدر را پرسید.

امام فرمود: فرزندم به زودی خواهی دانست.


در این ایام پیامبر اکرم (ص) در مسافرت بودند؛ لذا فاطمه (س) رو به علی (ع) کرد و پرسید: پدرم در مسافرت است، نام این دختر را چه بگذاریم؟ علی (ع) فرمود: من در این کار بر پیامبر خدا (ص) پیشی نمی گیرم. منتظر می شویم تا به زودی بازگردند. سرانجام پیامبر (ص) از سفر برگشت.


ایشان طبق معمول قبل از ورود به خانه اش درِ خانه ی فاطمه (س) را کوبید و چون داخل شد، سیمای کودک فاطمه (س) را دید. علی (ع) پیش آمد و پیامبر (ص) را از تولد نوه اش مطلع گردانید و از ایشان خواست نامی برای او انتخاب نمایند.


پیامبر (ص) فرمود: «فرزندان فاطمه، فرزند من هستند، اما منتظر وحی می مانم تا خداوند نامی برایش برگزیند در همان هنگام جبریل نازل شد و عرض کرد: خداوند سلام می رساند و می فرماید: نام این کودک را زینب بگذار؛ زیرا در لوح محفوظ این نام را برای او نوشته ایم.


آن گاه رسول خدا (ص) (زینب) را از مادرش خواست، بر گونه اش بوسه ای زد و فرمود: حاضرین و غایبین را وصیت می کنم که حرمت این دختر را نگهدارند؛ که او همانند خدیجه کبری (ع) است.» (زینب الکبری: 16)


تولد حضرت زینب (س) همراه با غم و اندوه اهل بیت (ع) بود و این به خاطر اخباری بود که پیامبر خدا (ص) از آینده و مصیبت هایی که زینب (ع) بدان گرفتار خواهد شد؛ داده بود. از جمله وقتی جبرییل نازل شد و نام زینب را برای مولود مبارک فاطمه آورد، گریان شدند.


وقتی از رسول خدا (ص) سبب گریه اش را سؤال کردند، گفتند: «این دختر از آغاز تا پایان زندگی، رنج و بلاهای زیادی را به جان خواهد خرید به درد مصیبت تو، ماتم مادرش، مصیبت پدرش، فراق برادرش حسن و از همه فزون تر به مصائب کربلا گرفتار خواهد شد.» وقتی این خبر را رسول خدا (ص) شنید، گریان شد.


وقتی زینب را حاضر کردند رسول خدا (ص) او را گرفت و به سینه ی شریفش چسبانید و صورت مبارک خود را به صورتش نهاد و بلند گریست چنان که اشک از محاسن شریف او روان شد، فاطمه (س) پرسید: ای پدر گرامی گریه ات برای چیست؟


خدا نگریاند دو چشم شما را! فرمود: ای دختر من ای فاطمه! بدان که بعد از تو و بعد از من این دختر، گرفتار بلاها خواهد شد و مصیبت های گوناگون بر وی وارد خواهد شد.


در آن لحظه فاطمه (س) به شدت گریست و پرسید: ای پدر! ثواب کسی که بر او و مصیبت هایش گریه کند، چیست؟

پیامبر فرمودند: ای پاره تن من و روشنی چشمم! هر کس بر او و مصیبت هایش گریه کند، ثواب گریه اش مانند ثواب کسی است که بر دو برادر او حسن و حسین گریه نماید.


حضرت زینب (س) همراه با ابوالفضل العباس (ع) در دوران کودکی، کنار امیرمؤمنان (ع) نشسته بودند، حضرت رو به ابوالفضل کرد و گفت: فرزندم بگو یک، او گفت یک. آن گاه از او خواست بگوید دو ولی ابوالفضل (ع) پاسخ داد: پدر! با زبانی که یک گفته ام دو نمی گویم، (منظورش وحدانیت خدا بود) امام (ع) از خوشحالی فرزندش را بوسید. آن گاه زینب (ع) پرسید: پدر! ما را دوست داری! فرمود: چگونه شما را دوست نداشته باشم، شما میوه دل من هستید.


زینب (س) عرض کرد: دو محبت در قلب مؤمن جمع نمی شود هم حب خدا و هم حب اولاد اگر چاره ای نباشد پس دوستی مخصوص خداست و شفقت و مهربانی برای اولاد.


حضرت زینب (س) از همان کودکی علاقه ای عجیب به برادرش امام حسین (ع) داشت چنان که زینب خردسال هنگامی که گریه می کرد، تنها در آغوش برادرش آرام می گرفت. این رفتار فاطمه زهرا (س) را شگفت زده کرده بود.


روزی به رسول خدا (ص) عرض کرد: پدر من از چنین رفتاری تعجب می کنم. این گونه محبت بیش از حد معمول است. زینب بدون دیدن حسین شکیبایی ندارد و اگر بوی حسین را نشود، جان از تنش بیرون می رود.



رسول خدا (ص) وقتی این حکایت را شنید، آه از سینه برکشید و اشک بر چهره اش روان شد و فرمود: ای نور چشم من این دختر با حسین (ع) به سفر کربلا خواهد رفت و رنج ها خواهد دید...


وقتی ابن عباس به امام حسین (ع) گفت: «حال که خود به این سفر می روی زینب را مبر.» در همان لحظه زینب (ع) برآشفت و گفت: «ای ابن عباس! می خواهی بین من و حسین جدایی بیاندازی


زینب (س) در عبادت و بندگی خداوند، پیرو مادرش زهرا (س) بود. اکثر شب ها را به تهجد و تلاوت قرآن صبح می کرد و به گفته برخی از مورخان شب بیداری یادگار فاطمه (س) در طول عمرش، هرگز ترک نشد.


حتی در شب یازدهم محرم با آن همه خستگی و فرسودگی و مشاهده آن همه آلام روحی نماز شب خود را خواند. همچنین از امام سجاد (ع) نقل شده است که: عمه ام زینب، نمازهای واجب و مستحبی اش را در طول مسیر کوفه به شام می خواند و در بعضی از توقفگاه ها از شدت گرسنگی و ضعف در مدت شبانه روز نمازش را نشسته خواند. چون آنچه از غذا سهم او بود، بین کودکان تقسیم می کرد. چون آن قوم به هر یک از ما بیش از یک گرده نان در شبانه روز نمی دادند.


چنانچه زینب (س) در سال 5 هجری متولد شده باشد، تنها 5 سال محضر رسول خدا (ص) را درک کرده است. البته 5 سالی که آکنده از مهر و عطوفت و خاطراتی برای تمام عمر بود.


آخرین خاطره ی وی از دوران حیات رسول خدا (ص) مربوط به لحظه ای است که هنگام رحلت پیامبر (ص)، امیرمؤمنان، فاطمه زهرا، حسن و حسین (ع) هر یک خوابی دیدند که دلالت بر وفات رسول اکرم (ص) داشت. لذا با ناله به سوی رسول خدا (ص) حرکت کردند. در همین حال زینب (س) نیز خدمت رسول خدا (ص) آمد و گفت: یا رسول الله، یا جداه! دیشب خواب هولناکی دیدم.


گویا باد سختی وزیدن گرفت به صورتی که دنیا و ما فیها را تاریک و ظلمانی کرد و من را [شدت باد] به سوئی می برد. بالاخره درخت بزرگی به نظرم آمد، خود را به آن چسباندم. باد از شدت وزش، درخت را از ریشه کند و بر زمین انداخت. من خود را به شاخه ای محکم از شاخه های آن درخت آویختم. باد آن شاخه را نیز درهم شکست، به شاخه ای دیگر آویزان شدم، آن را هم شکست، در آن حال به دو شاخه که به هم متصل بودند از فروع آن شاخه چسبیدم، اما آن دو را نیز شکست، و من وحشت زده از خواب برخاستم.


رسول خدا (ص) از شنیدن این خواب سیلاب اشک از دیده اش جاری شد و به شدت گریست. آن گاه فرمود: ای نور دیده! آن درخت جد تو است که به زودی تندباد اجل او را از پای درخواهد آورد و آن شاخه نخست که به آن پناه بردی، مادر توست و شاخه دیگر پدرت و آن دو شاخه دیگر برادر تو حسن و حسین هستند که در مصیبت ایشان دنیا تاریک می شود و تو در مصیبت آن ها جامه سیاه می پوشی.


پس از شهادت حضرت زهرا (س) یگانه پناهگاه حضرت زینب (س)، پدر بزرگوارش علی بن ابی طالب (ع) بود و در همین دوره بود که حضرت زینب (س) ازدواج نمودند. وقتی ایشان به سن بلوغ رسید، بزرگان قبایل برای ازدواج با این ستاره ی خاندان اهل بیت (ع) اعلام آمادگی می کردند.


یکی از کسانی که به منزل حضرت رفت و آمد می کرد، عبدالله بن جعفر بود که حیا مانع او از ابراز کلامی در زمینه ازدواج می شد. بالاخره یک نفر از طرف او خدمت حضرت آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! شما می دانید که رسول خدا (ص) به اولاد جعفر چقدر علاقه داشت و روزی نظر به آن ها کرد و فرمود:



دخترانمان برای پسرانمان و پسرانمان از آن دخترانمان هستند. بنابراین مناسب است زینب را به ازدواج عبدالله بن جعفر درآورید و صداق او را به مانند صداق مادرش فاطمه (س) معین فرمایید.


پس حضرت زینب (س) با بیان شرطی مبنی بر اینکه من به برادرم علاقه دارم و باید همه روزه به من اجازه دهی، حسین را زیارت کنم و حضرت علی (ع) نیز شرط کرد که هرگاه حسین (ع) اراده سفر کرد و زینب خواست همراهش باشد، عبدا... مانع نشود ازدواج را برپا داشتند و ازدواج در سال هفدهم هجری سرگرفت و به زودی جعفر بر اثر دعای حضرت به مال زیادی دست یافت و به جواد و بخشنده معروف گردید.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد