ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ضراربن ضمره ضیایی از یاران امام به شام رفت بر معاویه وارد شد . معاویه از او خواست از حالات امام بگوید ، گفت : علی را در حالی دیدم که شب ، پرده های خود را افکنده بود و او در محراب ایستاده بود محاسن را به دست گرفته چون مار گزیده به خود می پیچید و محزون می گریست و می گفت : ای دنیای حرام! از من دور شو ، آیا برای من خود نمایی می کنی ؟ یا شیفته من شده ای تا روزی در دل من جای گیری ؟ هرگز مباد ! غیر من را بفریب ، که مرا در تو هیچ نیازی نیست ، تو را سه طلاقه کرده ام تا بازگشتی نباشد ، دوران زندگانی تو کوتاه ، ارزش تو اندک ، و آرزوی تو پست است ، آه از توشه اندک ، و درازی راه ، و دوری منزل ، و عظمت روز قیامت .
موفق باشید . . .